
عکس تزئینی است
1- سابقه تاریخی: از موقعی که سنم رسید به زمانی که باید واسه درس خوندن کتابها رو میزدم زیر بغلم و برم پشت میز و نیمکت بشینم و از همون موقع که اولین کتابهای درسی رو جلوم گذاشتند و منم خیرهخیره بهشون زل زده بودم که قرار چی از اینها یاد بگیرم، هر وقت کتاب تاریخ دست میگرفتم ناخواسته مسحور این کتاب میشدم، نمیدونم بیشتر از این که از کلمات و داستانها درک درستی داشته باشم، اولین چیزی که تو ذهنم قرار میگرفت و مثل یک پرده بزرگ جلوم به نمایش درمیاومد تصاویر بود. اون نقشه ایران در زمان حکومت هخامنشیان که از شرق تا غرب گیتی گسترده شده بود، اون سرباز اشکانی ایستاده با نیزهای در دست و کمانی بر دوش، همه همه اون تصویرها منو با خودش حسابی غرق در دنیای دیگری میکرد.
بقیش دیگه دست من نبود و همه چیز به سیال ذهنم سپرده می شد و برای خودش سناریویی میشد و تا موقعی که کسی اون وسط کات نمیداد من از این فیلمی که ساخته و پرداخته ذهن بازیگوشم بود، حض وافر میبردم.
جایی که سرداران و جنگاوران ایرانی سوار بر اسبهای اصیلشان به سراسر گیتی میتاختند و سرزمینهای جدید رو فتح میکردند…
این چند جمله بالا همه اون چیزی بود که در ذهنم دارم. از تاریخ، از شروع علاقهام به تاریخ، و خصوصاً همه اونچه که باید در مورد سرزمینی که در اون زندگی کنم، بدونم.
2- تلنگری که زده شد: این علاقه در من مونده بود اما هیچگاه به شکلی جدی و مثل نیازی ملزوم در زندگی بهش نگاه نکرده بودم تا چند ماه پیش و قبل از انتخابات که کتابی رو مطالعه کردم که خیلی مورد توجهام قرار گرفت.
این دود سیهفام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن این جاست از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست از ماست که بر ماست
… …
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالیست بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست از ماست که بر ماست
(بهار، ملکالشعرا)
جامعهشناسی خودمانی، نوشته آقای حسن نراقی. کتابی که در عین سادگی نوشتار و دست گذاشتن بر روی خیلی بدیهیاتی که در زندگی رایج ایرانی هست و با تاروپود زندگی ما درآمیخته. فرقی هم نمیکند از کدام قومیت و طبقه، جامعه ایرانی هستیم، شهری هستیم یا روستایی، تحصیلکردهایم، بیسوادیم، سرمایهدار یا قشر متوسط هستیم… همهمان دارای عادات مشابهای هستیم و خواسته یا ناخواسته خیلی از این عادات نه دارای ارزشی اخلاقی هستند و نه کارگشایمان در این وانفسای زندگی در دنیای مدرن و رو به پیشرفت هست. عادات و رفتارهایی که تا بخوبی با آنها روبرو نشویم و نشناسیمش طبیعتاً به ذهنمان هم خطور نمیکند که مشکلی هم مگر هست که درصدد رفع آن برآئیم. کتابی که ارزش خوانده شدن را خواهد داشت و به توصیه خود کتاب که من آن را دوباره تکرار میکنم کتابی هست که هم خودمان باید بخوانیم و هم آن را به دیگران توصیه (هدیه) کنیم تا بخوانند.
وقتی نگاهی به صفحه فهرست مطالب کتاب بیاندازیم، در اول صفحه و بالاتر از همه عناوینی که نویسنده کتاب بدان پرداخته، با تاریخ بیگانهایم خودنمایی میکند و شاید تا حدودی هم عجیب به نظرمان برسد.
مطلبی که موضوع این پست هست و به همین منظور گزیدهای چند خطی از همین کتاب برایتان مینویسم تا بیشتر با حال و هوای آن آشنا شوید.
«یکی از دردهای مملکت این است که حتی تحصیلکردههایمان خیلی با تاریخ میانه خوبی ندارند (اگر یادتان باشد در دورههای دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولاً جدی گرفته نمیشدند.) مسخرهتر از این نمیشود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیلکرده، نداند از دو یا سه نسل قبلش پدرش کیست؟
یادش به خیر در زنگیآباد کرمان، شبی مهمان مرد دانای بیادعایی بودم به نام آقای اسدا… زنگیآبادی میگفت،
… یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانوادههای دستچین به اصطلاح «شجرهنامه» دارند، این را کم نگیرید فاجعه است.
ملتی که تاریخ گذشتهاش را نمیخواند و نمیداند، همه چیز را خودش باید تجربه کند. آیا فرصت این کار را دارد؟ آیا عمرش به این تجربهها کفاف میدهد؟ ببینید آمریکایی دویست و چند ساله وقتی از تاریخش صحبت میکند، با چه احترام و وقاری از آن سخن میگوید، ببینید در مدارس عالیشان درس تاریخ از چه وزنی برخوردار است و هکذا مدارس اروپایی.
از این دردناکتر نمیشود که تجربهای را به قیمت گزاف به دست میآوریم ولی آن را نگاه نمیداریم، یک نسل، دو نسل میگذرد همه یادمان میرود و آنوقت دوباره روز از نو روزی از نو. آیا به نظر شما حق با میزبان من نبود؟»
3- نتیجهگیری اخلاقی- تاریخی: چون پست طولانی شد و میدانم از هوای حوصلهتان خارج هست بیشتر کشش نمیدهم. بواقع بعد از خواندن کتاب آقای نراقی و اندکی تأمل و همچنین سبقه تاریخیام به دانستن در مورد تاریخ ایرانزمین باعث شد تا به مطالعه کتابهای تاریخی علاقهمند شوم، و این مطالعه همزمان شده بود با روزهای قبل انتخابات که براستی همزمانی خوبی بود، و با هر چه بیشتر خواندن انگیزه بیشتری برای ساختن فردایی روشن از همین تاریخی که نسل فردای وطنم مرا در بطن آن میدید در خودم احساس کردم و به سیاق همان کودکی دوباره سیال ذهنی که جان میگرفت و من رو با خودش به دنیایی دیگر میبرد.
و اما نکته دیگر این که چون خودم هم در اول راه هستم در باب آشنایی با تاریخ ایرانزمین (به شکل جدیترش) شاید زمانی ببرد اما سعی خواهم کرد تا در کنار مطالعهام نکات و گوشههایی از تاریک و روشن تاریخ این کهنبوم را در اینجا بیاورم تا با هم بیشتر آشنا شویم، پس منتظر باشید.
و در انتها این سؤال برایتان پیش آمده که عنوان پست آریوبرزن سردار دلیر ایرانیست اما دریغ از دو خط نوشته و… بواقع خواستم یکجورهایی این را در این نوشته نشان دهم و بهانه یاد کردنم از تاریخ و فراموشی و کماهمیت بودنش در نزدمان همین بود که از آریوبرزن این سردار شجاع و میهنپرست ایرانی که در زمان داریوش سوم و برای پاسداشت ایرانزمین با سپاهی خرد جانانه به نبرد با اسکندر مقدونی و سپاهیانش پرداخت و در راه مام وطن جان سپرد، فقط همینقدر میدانیم به اندازه یک اسم و چند خط روایت. مثل خیلی از کسان دیگر، مثل خیلی از وقایع دیگر، مثل خیلی از سرنوشتهایی دیگر. و هر کدام نه تنها نباید داستان و روایتی برای لالایی شبهای زمستانمان باشند بلکه چراغ راهی هستند برای نیل بسوی آیندهای بهتر برای خودمان و آیندگانمان، و همه اینها با شناخت و مطالعه بدست میآید. شناختی که از گذشتهمان کسب میکنیم تا آینده پیشرویمان بر حدس و گمان و تکرار اشتباهات نباشد، بلکه با درس از تجربههای خوب نیاکانمان در تساحل و تسامح با دیگری، در کنار هم بودن و با هم بودن به نیکی، را دوباره تکرار کنیم.
و یادمان بماند که در تاریخ سرزمینمان امثال سردار بزرگ ایرانی آریوبرزن و سرجوخه آرادانی کم نبودهاند، اما مرد نکونام نمیرد هرگز…
پینوشت1: در مورد آریوبرزن اطلاعات چندان جامع و روشنی در منابع تاریخی در دست نیست و به نظر میرسد صفحهای که در ویکیپدیا فارسی در موردش نوشته شده از خیلی منابع دیگر موثقتر و کاملتراست اما نیاز به بازبینی دوباره داشته باشد.
پینوشت2: (عنوان کتاب: جامعهشناسی خودمانی (چرا درماندهایم؟)/ نوشته: حسن نراقی/ نشر اختران/ بها: 2800 تومان).