Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘معرفی یک کتاب’ Category

پیش از معرفی کتاب:

بدون هیچ مقدمه خاصی یکراست می‌رم سراغ معرفی یکی از بهترین آثار یا به تعبیری شاهکاری از کریستین بوبن این نویسنده توانای فرانسوی، فراتر از بودن.

و اما کتاب:

نام کتاب: فراتر از بودن ( La Plus Que Vive).

اثر: کریستین بوبن.

مترجم: سید حبیب گوهری راد.

ناشر: مجموعه انتشاراتی رادمهر.

قیمت: 15000 ریال.

گزیده‌ای از متن کتاب:

برای آن‌که بتوان کمی، حتی شده کمی زندگی کرد، باید دو بار متولد شویم: ابتدا تولد جسم‌مان است و سپس تولد روح‌مان. هر دو تولد مانند کنده شدن می‌مانند. تولد اول بدن را به این دنیا می‌کشاند و تولد دوم، روح را به آسمان پرواز می‌دهد. (ص 11).

من دریافتم همان‌گونه که نباید در مورد زندگی به کسی گوش کرد، در مورد مرگ نیز نباید به هیچ‌کس گوش سپرد. در مود مرگ باید، مانند عشق سخن گفت. با صدایی آرام و عاشق. تنها باید کلمه‌هایی ساده به کار برد. کلمه‌هایی که مناسب یکتایی و یگانگی این مرگ باشد، واژه‌هایی ساده که با ملایمت این عشق، تناسب داشته باشد… (ص 23).

ما زنده‌ها در مقابل مبحث مرگ، شاگردان خیلی بدی هستیم. روزها، هفته‌ها و ماه‌ها می‌گذرد و آن درس هنوز بر روی تخته سیاه باقی است. (ص 32).

ما نمی‌توانیم کسی را دوست بداریم، بی‌این که بی‌اختیار بخواهیم او را در قلب خود جای دهیم، حال آن که بودن، یعنی هدیه دادن قلب‌مان به آن‌ها که دوست‌شان داریم، بی آن که آن‌ها را به سوی خود فرا خوانیم: پس چگونه می‌توان قلبی را تا ابد هدیه کرد؟(ص 44).

به نظر من ما انسان‌ها بر روی کره‌ی زمین زندگی نمي‌کنیم، بلکه سرزمین واقعی ما، قلب کسانی است که به آن‌ها علاقه داریم. (ص 55).

من به این دعای قدیمی علاقه‌مندم، چرا که در این دعا، زمان فقط از همین دو لحظه تشکیل شده است: لحظه‌ی حال و لحظه‌ی مرگ، و گذشته اهمیتی ندارد… فقط زمان حال وجود دارد، تا زمانی که با لحظه‌ی مرگ، برخورد کند. و هنوز بهترین روش بای بهره‌مندی از این روش، عشق است… ( ص 69).

آدمی وقتی در دورن چیزی قرار دارد نمی‌تواند آن را ببیند، پس در این زندگی فقط باید از بیرون نگاه کرد، یعنی همیشه باید در حاشیه بود، اصلاً هیچ‌کس نمی‌تواند به طور کامل  درون زندگی باشد. در درون ما، همیشه کسی هست که نیست، کسی که نگاه می‌کند و بی‌صدا می‌ماند و به ندرت برایش واقعه‌ای اتفاق می‌افتد. (ص 74).

در این زندگی هیچ‌چیز بیهوده آفریده نشده، هیچ چیز این زندگی متعلق به ما نیست، این زندگی به ما بخشیده شده و به همراه آن خیلی چیزهای دیگر، خیلی بیش از آنچه روز مرگ‌مان از دست می‌دهیم… (ص 75).

Read Full Post »

پیش‌ از معرفی کتاب:

هر کدام از ما در انتخاب‌های متعددی که در زندگی برای چیزهای مختلف داریم همیشه بین این همه انتخاب یک انتخاب ویژه داریم که بیشتر باهاش همذات‌پنداری می‌کنیم، برای من هم به عنوان یک ایرانی که ادب و فرهنگ کشورم آبشخور اندیشه صدها و شایدم هزاران شاعر، عارف، حکیم و اندیشمند به نام و گمانم در طول تمدن چند هزارساله‌ش بوده، این فرصت فراهم بوده تا درکنار این همه انتخاب، یک سوگولی برای خودم کنار بگذارم؛ و شعر و اندیشه خیام همین انتخاب ویژه من مثل خیلی از ایرانی‌های دیگر بوده و هست.

رباعیات حکیم عمر خیام از چنان عمقی برخوردار هست که هر ذهن تشنه آموختن و درک کردن فلسفه چرایی هستی؟ را با خودش یک عمر همراه می‌کند، چنانکه بعد از چندین قرن اندیشه جهان‌شمول‌ش بسیاری را در این کره خاکی به کنکاش در آثار علمي و خصوصاً شعر حكيم عمر خيام نيشابوري ترغيب مي‌كند.

28 اردیبهشت‌ماه یکی دیگر از ورق‌های زرین تقویم ایرانیان و همچنین جهانیان هست، روزی که مردی پای به عرصه هستی نهاد که دستاورد زیستن‌ش مایه فخر آدمیان در طول تاریخ هست.

و اما کتاب:

نام کتاب: خیام‌ نامه (روزگار، فلسفه و شعر خیام).

تألیف: محمدرضا قنبری.

نشر: زوٌار.

قیمت: 115000 ریال (به گفته اینجا).

گزیده‌ای از متن کتاب:

امروزه به مدد ترجمه‌های فراوانی که از رباعیات وی (عمر خیام) صورت گرفته مردم دنیا با چهره‌ی انسانی، مهربان، و بزرگوار مردی را از مشرق‌زمین می‌بینند که معلم و مربی نسل‌های انسانی است. کسی که با دستانی استوار درهای امید می‌گشاید و همگان را به خیر و سعادت رهنمون می‌شود: (ص 8).

برخیز و مخور غم جهان گذران

وین یکدم عمر را به شادی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت به تو خود نیامدی از دگران

زمان، زمان خاموشی است. سکوت تضمین آینده‌ی توآم با آرامش است. برای حاکمان، یک بنده‌یِ مِطواع بهتر از سیصد فرزند است. (ص 29).

در حقیقت نگرانی از انواع انگ‌ها و اتهامات که در برخی از موارد می‌توانست به سرانجامی نامحمود بینجامد همواره عاملی برای پنهان نگاری خیام بوده است… (ص 48).

«… اینکه در تاریخ علم عالم، این دوره را عصر عمر خیام خوانده‌اند مبالغه یا گزاف نیست. خیام عالی‌ترین مرتبه‌ی تکامل را در این عصر حائز گشت. مثل ابن‌سینا هم طبیب و هم فیلسوف بود به علاوه در ریاضی و نجوم سرآمد عصر محسوب می‌شد…» (ص 73).

جهان خیام شاعر را می‌ستاید و به او مهر می‌ورزد نه لزوماً خیام دانشمند ریاضی و فلکی را. اما در عین حال دنیا خیام شاعری را می‌ستاید که در شعر او فلسفه‌ی هستی موج می‌زند. (ص 101).

گروهی از تعالیم پیاپی خیام در اغتنام از فرصت و آویختن به دامان شادمانی و شادخواری و بهره‌وری از لذات این جهانی وی را تابع فلسفه‌ی اپیکور یا اپیکورس یعنی فلسفه‌ی اصلت لذت دانسته‌اند و به انبوهی از سروده‌های او استشهاد کرده‌اند: (ص 165).

می نوش که عمر جاودانی این است

خود حاصلت از دور جوانی این است

هنگام گل و مُل است و یاران سر مست

خوش باش دمی که زندگانی این است

ولی چنان که بررسی دقیق‌تر در آثار خیام و سایر اندیشگران و عرفای ایران نشان می‌دهد، توجه به ناپایداری عالم و عشق ورزیدن به جنبه‌ی مثبت خلقت و ارزش نهادن به هر لحظه زندگی گذران آدمی، همیشه وجود داشته است، گویی که خلاصه‌ی پیام معنوی فرهنگ ایران در این زمینه این است که اگر چه لحظات زندگی به شتاب می‌گذرد و این عالم دار بی‌قراری است، هر لحظه دارای زیبایی و ارزشی تکرار ناشدنی است که باید از آن بهره‌ی کامل جست و فرصت را به معنای اصلی این کلمه معتنم شمرد. (ص 173).

خیام ورای این گفتگوها عاشق انسان، سرشت و سرنوشت اوست. بر فرجام اندوهبار او اندوهگین است. باور این فرجام برای او با حکمت آفرینش در تزاحم است اما او در عین حال فاصله‌ی میان آغاز و انجام را فرصتی برای کارهای آدمیانه، شادی‌آفرین و لذت‌بخش می‌داند… (ص 209).

در نهایت خیام انسان را شاد، آزاد و شریف می‌خواهد که تنها عشقِ برگذشته از صافی خرد و فهم عمیق از چگونگی کار جهان می‌تواند این شادی، آزادگی و شرافت را به او ارزانی دارد. از منظر خیام راه دیگری وجود ندارد. (ص 214).

در حقیقت، مرگ، دست مایه‌ی اصلی اندیشه‌ی خیام برای توجه به جوهر هستی و استفاده‌ی درست از آن درنشئه‌ی این جهانی است با حسرتی وصف ناشدنی از کوتاهی عمر و شتاب شگفت‌آور لحظه‌ها که سرنوشت مختوم آدمی و دیگر موجودات است. (ص 235).

این‌ها همه نشانگر عظمت شخصیت وجودی مردی است که هر کسی در آیینه‌ی او خودش را می‌بیند. یکی اپیکوری‌اش می‌خواند دیگری او را ولتر شرق نام می‌نهد یکی او را بر مذهب ابوالعلای معری می‌پندارد، دیگری در او به چشم اِباحی و دهری و تناسخی و مُلحد و باطنی می‌نگرد. یکی او را بودایی روش و آن دیگری لاادری مسلک و سه دیگر جبری مذهب می‌داند و یکی نیز او را در زمره‌ی انقلابیون بزرگ در دین، در اخلاق و در خرد می‌خواند. (ص 260).

رباعیات، اندوهِ خیام را از بی‌اعتباری کار جهان روایت می‌کند و تأسفی بر پایان کار آدمی که دلبستگی او را به این جهان نهایتی نیست. اندوهی شگرف که حاصل تدبر در کار گیتی و گیتی آفرین است. تدبری که از آبشخور حکمت آب می‌خورد. همان حکمتی که خیام را شایسته‌ی عنوان «حکیم» کرده است. (ص 316).

آنچه مسلم است با تحولاتی که از دویست سال پیش در اروپا پدید آمد غرب در انتظار مسافری بود که با حله‌ی شعری سرشار از فلسفه، بر برهنگی روحی و ذهنی مردمانی که با حقیقت خویش درگیر بودند لباسی درخور بپوشاند. کاری که با ترجمه‌‌ی فیتز جرالد از شعر درخشان خیام صورت پذیرفت. ترجمه‌ای که نگرش غرب را نسبت به ادبیات فارسی دگرگون کرد.

خیام برای غربیان به منزله‌ی ناجی دیگری چون عیسی مسیح (ع) بود. (ص 362).

مائیم که اصل شادی و کان غمیم

سرمایه‌ی دادیم و نهاد ستمیم

پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم

آئینه زنگ خورده و جام جمیم

پی‌نوشت: شاید مطالعه کتابی مثل خیام‌نامه که به شرح حال زندگی حکیم عمر خیام می‌پردازد، تلنگری باشد برای هر کدام از ما تا افق نگاهمون به مسائل زندگی رو اصلاح کنیم و مسائل کم ارزش و زودگذر روزمره باعث نشه تا از سؤال اصلی زندگی غافل بشیم که: این آمدن و رفتن من بهر چه بود؟

Read Full Post »


قبل از معرفی کتاب:

یک تیر و 2 نشان که می‌گویند مصداق عینی‌اش می‌شود همین پست، یعنی همین چند خط را بخوانید دست‌تان می‌آید، منظورم چیست.

یک وقتی اینجا قولی داده بودم تا یکم از تاریخ ایران‌زمین بنویسم در حد حال و حوصله‌ی یک خواننده وبلاگ، تا هم خودم بیشتر با تاریخ‌ سرزمین کهن‌مان آشنا شوم و هم شمایی که احتمالاً مثل خیلی‌های دیگر از مطالعه کتاب‌های تاریخی فراری هستید، یکم تاریخ‌ سرزمین‌تان را بخوانید… بالاخره برای اینکه تاریخ‌خوان‌تان کنم باید یک حرکتی بزنم… از دست شما!

بعد هم این که، 1 بی‌نوایی که در دسته‌بندی موضوعی روزگاران یکه و تنها، یک گوشه‌ای غریب افتاده خیلی روی اعصابم بود خواستم این آخر سالی یک تلنگری بابت بدقولی به خودم بزنم (شما که از باب یادآوری هیچ به روی مبارک نیاوردید… اشکال ندارد!) و هم اینکه برای شروع و دستگرمی هم که شده یک کتاب خوب در مورد تاریخ را معرفی کنم.

قضیه با یک تیر دو نشان زدن را متوجه شدید، هم یک کتاب معرفی کرده‌ام و هم گوشه‌هایی از تاریخ ایران‌زمین را با هم مرور کرده‌ایم.

و اما کتاب:

نام کتاب: چکیده تاریخ ایران‌زمین (از کوچ آریایی‌ها تا پایان سلسله پهلوی).

تألیف: حسن نراقی.

نشر: اختران.

قیمت: 30000 ریال.

از پشت جلد کتاب:

آشنایی با تاریخ کشورمان مقدمه‌ای لازم برای درک خلقیات مردم و شناخت زمینه‌های تحولات کنونی و سیر آن در آینده می‌باشد. نویسنده‌ی خوش ذوق این کتاب با نگاهی از فراز تاریخ ایران نکات برجسته‌ی تحولات سیاسی 25 قرن منتهی به زمان حال را با دقت درخور تحسینی به اجمال مرور کرده و کتابی فراهم آورده که برای نوجوانان و جوانان مشتاق مطالعه‌ی تاریخ میهن و بزرگترهای تاکنون غافل از تاریخ کشورمان بسیار سودمند است. باشد تا خواندن این کتاب شوق مطالعه‌ی مشروح و شناخت بیشتر تاریخ سرزمین‌مان را در خواننده برانگیزد.

گزیده‌ای از متن کتاب:

اول این که تاریخ هر جامعه و هر کشوری صرفاً شرح حال بزرگان، امیران، پادشاهان و الزاماً شرح لشکرکشی‌های آنان و به تبع آن عیاشی‌ها و تعداد زنان حرم‌سراهای آنان نیست… و اگر در این کتاب عمدتاً بر شرح حال این بزرگان!! بر می‌خورید همان‌طور که قبلاً به آن اشاره شد به دلیل برداشتی است که من از مطالعه‌ی تاریخ سرزمین‌مان به‌منظور پیدا کردن علتی از علت‌های نابه‌سامانی‌های امروزین جامعه‌مان کرده‌ام و به آن پرداخته‌ام… (ص 14).

سرآغاز تاریخ ایران را به روایت فردوسی، شاعر نام‌دار ایران و به نقل از شاهنامه می‌توان از سلسه‌ی موسوم به پیشدادی دانست که مؤسس آن «گیومرث» بود و دو نفر از جانشینانش، «هوشنگ» و «تهمورث»، بنیانگذاران تمدن ایران باستان بوده‌اند. از معروف‌ترین پادشاهان این سلسله جمشید است که برپا کننده‌ی جشن نوروز است… (ص 22).

کوروش از شخصیت‌های تاریخی است که نه فقط توسط ایرانیان بلکه در میان سایر اقوام به ویژه یهودیان مورد تکریم قرار گرفته است و از نادر بزرگان تاریخ است که شخصیت‌ انسانی‌اش بر شخصیت نظامی‌اش برتری دارد. مروت و انسانیت را به حد کمال دارا بوده و هیچ‌وقت گرفتار عیاشی و تن‌پروری که بسیاری از بزرگان تاریخ کشور ما به آن دچار شدند، نگشت… (ص 27).

اردشیر را یکی از پایه‌گذاران آمیختگی دین و حکومت یا استقرار حکومت مذهبی دانست. وی به پسر و جانشین خود شاپور چنین خطاب می‌کرد:

بدان که ملک و دین با هم توأم هستند و هر یک را باید نگهبان دیگری دانست…

این تجربه‌ی آمیختگی قدرت و حکومت با قدرت مذهبی و پی‌آمدهای زیان‌بار آن در دوران ساسانی، مسئله‌ای درخور تأمل و بررسی و تحقیق است… (ص 43).

(ظهور اسلام)، سربازان ایرانی که به بهترین سلاح‌ها خود را مجهز می‌دیدند و فیلان درشت‌پیکری را درجنگ شرکت داده بودند، هنوز با دیده‌ی حقارت به دشمنانی می‌نگریستند که با چهره‌های آفتاب سوخته و َگرد‌آلود و البسه‌ی ژنده و پاپوشی از پوست پاره و سپرهایی از پوست گاو، به مقابله‌شان آمده بودند… (ص 61).

ابومسلم سردار ایرانی، که در حقیقت اولین هسته‌ی مقاومت ایرانی را در مقابل مهاجمین، هر چند به نفع شاخه‌ی دیگری از اعراب تشکیل داده بود، توانست حدود دویست‌ هزار نفر را به دور خود گرد آورد و در دو نبردی که در نیشابور و اطراف گرگان علیه «نصربن سیار»، فرماندار خراسان به راه‌انداخت، مروان خلیفه را مجبور کرد که شخصاً در محل نبرد حضور یابد… (ص 67).

خدمت شایان اهمیت و ماندگاری که یعقوب صفاری به فرهنگ و زبان ایرانی کرد گفتنِ یک «نه‌ی تاریخی» به شاعرانی بود که به زبان عربی شعر می‌گفتند و مداحی و چاپلوسی می‌کردند. یعقوب با «نه‌ی تاریخی» خود خدمت بزرگی به تداوم هستیِ زبا پارسی نمود… (ص 75).

از دیگر بزرگان بی‌چون و چرای این زمان، ایرانی بزرگ، حکیم ابواقاسم فردوسی است که در حقیقت با اهدای عمر و زندگانی خود و تنظیم شاهنامه، برای ابد ایران و ایرانی را با احیای تاریخ گذشته‌اش  و نگاه‌داریِ زبان فارسی مدیون و وام‌دار خود نمود… (ص 81).

خلیفه عباسی را در لای نمد آن‌قدر بمالیدند تا جانش از تنش برفت. غارت بغداد یک هفته ادامه داشت و حدود یک میلیون نفر از ساکنان پایتخت قتل عام گردیدند و خلافت حدود ششصد ساله‌ی عباسیان برچیده شد. و بدین سان تازیان تاراج‌گر، جای خود را به مغولان ویران‌گر دادند… (ص 93).

در تاریخ ایران ما، هر گروهی که گروه قبلی را کنار زده به نحوی خود را منتسب به بزرگان گذشته می‌کرده تا برای خود ریشه و اعتبار و مشروعیتی به دست آورد والٌا از طرف مردم مورد حمایت قرار نمی‌گرفتند… (ص 102).

در مورد خصایل اخلاقی بزرگان کشور و گردانندگان اصلی آن بهتر است دیگر سخنی نگوییم. کارهای بزرگ کشور اکثر در دست مردان کوچک بود که صرفاً برای سلطان ظاهرسازی می‌کردند و در نتیجه امور کشور به سرعت به سوی از هم پاشیده‌گی می‌رفت… (ص 114).

متأسفانه تاریخ ایران پر است از قهرمانانی که در اوج استیصال و بدبختی مردم، در هنگامی که وانمود می‌شود خشونت و زور می‌تواند چاره‌ساز گرفتاری‌ها باشد، ظاهر می‌شوند و چون برخی از این نوابغ بیشتر در ویران‌گری و تخریب مهارت دارند تا ساختن و آباد کردن، بعد از پیروزی‌های نخستین دیگر چیزی برای ارائه و جلب مردم ندارند، آن‌وقت مرحله و پرده‌ی دوم زندگی‌شان شروع می‌شود که فاجعه‌بار است… نادر به معنای واقعی نمونه‌ای از این نوابغ نظامی بود… (ص 131).

به هر حال آغامحمدخان هم با خصوصیات بارزی چون شجاعت، جنگ‌جویی، بی‌رحمی، قساوت، خست و قدرت‌طلبی از دنیا رفت و پشت سر خود میهنی ویران و مردمی واپس مانده و فقیر به جای گذاشت… (ص 140).

مقدمات تغییرات اساسی در ملت ایران دقیقاً در زمان این پادشاه (ناصرالدین شاه قاجار) فراهم شد و وی که در اکثر سفرهایش به اروپا شدیداً مجذوب پیشرفت‌های اروپا شده بود بدون آن‌که خود بداند، مقدمات تغییرات فکری ایرانیان را فراهم آورد. بد نیست بدانید که که او با مقایسه با سایر پادشاهان قاجار از شأن بالاتری برخوردار بود؛ شعر می‌گفت، نقاشی می‌کرد، به زبان فرانسه آشنایی داشت و در مجموع باسوادترین پادشاه قاجار بود… (ص 157).

منتقدین رضاشاه یک اصل کلی را درمحاسبات خود منظور نمی‌کنند و آن این که در شرایط بلبشوی واقعی‌ِ ایران قبل از کودتا، این محیط و ملت بود که دربه‌در به‌دنبال یک رضاشاه نوعی می‌گشتند. اگر رضاخانی هم به فرض نبود، خودشان رضاخان دیگری را به هر طریقی بود پیدا می‌کردند… (ص 168).

پی‌نوشت: فکر می‌کنم گوشه‌هایی از کتاب را که نوشتم خودش بخوبی معرف کتاب و ارزشش بود. از نظر من برای یک ایرانی خیلی بد است که با تاریخ کشورش (حتی به اندازه سرفصل هم که شده) آشنایی نداشته باشد… در ضمن من دوازدهمین چاپ کتاب را که یکی از آخرین چاپ‌های کتاب هست مطالعه کرده‌ام… از خواندن‌ش پشیمان نمی‌شوید.

Read Full Post »

پیش از معرفی کتاب:

در این برهه زمانی کشور عزیزمان ایران، برای هر ایرانی (خصوصاً نسل جوان‌تر) که رویاهای خود را برای داشتن زندگی بهتر در مهاجرت به کشورهای توسعه یافته (اروپا و آمریکا و…) می‌جوید…

در این روزگاری که ناملایمات زندگی (فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، فقر دانش و…) خیلی از ایرانی‌ها را آزار می‌دهد و سبب می‌شود تا انگیزه‌هایشان برای ساختن این سرزمین کهن کمرنگ‌تر از همیشه شده باشد…

در این دورانی که برای هر ایرانی عاشق و دلسوزِ وطن، که سودای خوب بودن و پاک زندگی کردن را در سر می‌پروراند اما بخاطر رفتارهای پرفریب، نوکرمآبانه و… که متأسفانه در خیلی از رفتارهای ایرانیان ریشه دوانده و سبب شده است تا، با راستی و پاکی زندگی کردن سخت‌تر از همیشه باشد…

مطالعه این کتاب را به هر ایرانی عاشقِ ایران که به دنبال الگویی عملی برای زندگی‌ش می‌گردد سخت توصیه می‌کنم.

پروفسور سید محمود حسابی

و اما کتاب:

نام کتاب: استاد عشق/ .Master Of Love

توضیحات: نگاهی به زندگی و تلاش‌های پرفسور سید محمود حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران.

نگارش: ایرج حسابی.

ناشر: سازمان چاپ و انتشارات.

قیمت: 29000 ریال.

از پشت جلد کتاب:

پروفسور حسابی در بازگویی روزهای بازپسین از همه می‌گویند؛ از پدر، مادربزرگ، همسر و هر کس که در گذر زندگی دستی و آغوشی به مهربانی به سویشان گشوده‌اند. از مادربزرگ خود بارها با لفظ خانم یاد می‌کنند و آن‌جا که فرزندانشان در پرسشی ناخواسته و نا به هنگام از لفظ خانم و آقا و تأکید هماره پدر می‌پرسند در پاسخ به تأکید می گویند: «خانم و آقا بودن آسان نیست، سابقه، تربیت و نجابت باید فراهم باشد. ایمان و اعتقاد از ارکان خانم و آقا بودن است، اگر خانم و آقایی به این مرتبه برسند، می‌دانند که چه کارهایی نباید انجام دهند. یا به قول حافظ آن‌قدر هست که بانگ جرس می‌آید… خانم و آقا هیچ‌گاه دروغ نمی‌گویند و در نشست و برخاست و خیلی از مسائل اجتماعی آداب لازم را رعایت می‌کنند».

گزیده‌ای از متن کتاب:

من با این که سن کمی داشتم، اما احساس می‌کردم تا چه اندازه پدر و مادرم، به یکدیگر احترام می‌گذارند. آن‌ها همیشه در حضور ما، تمام کارهای یکدیگر را تأکید می‌کردند. به خصوص، آن‌چه با همه‌ی اعتقاد و ایمانشان، انجام می‌دادند. آن‌ها می‌دانستند، که هر آن‌چه برای هم انجام می‌دهند، همراه شوق و عشق و اعتقاد است. (ص 23).

پدر به من آموختند، که حافظ انسانی والا و واقعی است، هیچ وقت تهدید نمی‌کند، وعده‌ی بی‌جا نمی‌دهد، دروغ نمی‌گوید، نمی‌ترساند، گول نمی‌زند، زور نمی‌گوید، کسی را بی‌امید رها نمی‌کند… همواره محبت می‌کند و بهترین راهنماست و… (ص 31).

وقتی پدرم قصه‌ی کودکی خودشان را، برایم تعریف می‌کردند، از ناراحتی داشت چشمانم از حدقه بیرون می‌زد، اما از خدا می‌خواستم، که به من صیر بدهد. مگر می‌شود با انسان‌های مظلوم، فهمیده و مؤدب، چنین رفتاری داشت؟ آن هم از سوی پدر! (ص 45).

انسان باید یاد بگیرد، که وقتی برایش مشکلی پیش می‌آید، از آن مشکل کمی سخت‌تر باشد، و در مقابل آن بایستد. انگلیسی‌ها در هنگام سختی‌ها و تصمیم برای انجام دادن کاری، به بچه‌هایشان می‌گویند: «As long as you can stand and see don’t give up» و معنی‌اش این است، که تا جایی که می‌توانی ببینی، و می‌توانی بایستی، مقاومت کن. من تقریباً این کار را، از کودکی  آموختم. (ص 61).

پدر آن‌قدر بردبار و با ملاحظه بودند، که حاضر نمی‌شدند، حتی اسم زجر و ناراحتی و… را بیاورند. فقط از کلمه‌ی «کمی سخت»، استفاده می‌کردند. (ص 79).

آقا بیژی، در دنیا دانسته‌های انسان، در مقایسه با آن چه نمی‌داند، خیلی ناچیز است، حیف است، وقت را تلف کنیم. آدم وقتی می‌بیند، کسانی هستند که چشم‌شان سالم است، و چیزی نمی‌خوانند، حیفش می‌آید… انسان وقتی کمی مطالعه می‌کند، تازه می‌فهمد، که چیزی نمی‌داند،… وقتی انسان چیزی می‌آموزد آن‌گاه می‌فهمد که هیچ چیزی در زندگی، ارزشی بالاتر از آموختن را ندارد، خواندن، فهمیدن، آگاه شدن، مثل یک نوع عبادت و تشکر از زحمات و دستاوردهای خداوند است. (ص 94).

به این ترتیب، برای اولین بار، با بزرگ‌ترین مرد فیزیک جهان، آلبرت اینشتین روبه‌رو شدم. از این لحظه، دیگر او استاد من بود. (ص 114).

این پیرمرد 60-70 ساله، بزرگ‌ترین و مشهورترین فیزیک‌دان جهان، در مقابل من که جوان بودم، تمام قد ایستاده، و ابراز احترام کرد. (ص 120).

صدای شن‌‌های دور باغچه خانه کودکی‌ام. صدای شن‌هایی که در چهار یا پنج‌ سالگی، با آن خیلی آشنا بودم. انگار به خود آمدم. با خودم گفتم: آیا این وظیفه‌ی من است، که در خارج بمانم، و دستم را در سفره‌ی خارجی‌ها بگذارم؟ (ص 124).

این فرصت برایم خیلی غنیمت بود. حرف‌هایم که تمام شد، شاه گفت: همه‌ی این‌ها که توضیح دادید درست، ولی بگویید ببینم این دانشگاه، به چه درد می‌خورد؟ (ص 150).

عصر یک روز سرد و غم‌انگیز پاییز است. در کنار آرامگاه پرفسور حسابی می‌نشینم. و به پشتکار و سخت‌کوشی این مرد فرزانه می‌اندیشم. به صبر و شکیبایی ایشان، در برابر ناملایمات و سختی‌ها فکر می‌کنم، و نگاهم را از سنگ ساده‌ي آرامگاهشان می‌گیرم، و به آسمان بی‌انتها نگاه می‌کنم… به افق چشم می‌دوزم، تا طلوع حسابی‌های دیگری را، نظاره‌گر باشم… (ص 158).

پی‌نوشت1: کتاب استاد عشق یکی از آخرین کتاب‌هایی هست که بعد از مدت‌ها که در لیست انتظار برای خریدن و خواندن مانده بود، به سرانجام رسید. بطور حتم هر ایرانی بعد از خواندن این کتاب و خارج شدن از بهت خواندن این همه عشق، شعور و ایثار در راه وطن و مردمان‌ش، بر خود واجب می‌بیند تا به احترام این اندیشمند فرزانه ایران‌زمین کلاه‌ از سر بر دارد. بزرگ‌مردی از تبار نیکان این سرزمین که هیچ‌گاه در زمان‌حیات‌ش (و البته همچنان پس از چند سالی که از عروج‌ش می‌گذرد) حق مطلب و آنچه که شایسته پاسداشت مقام‌ش باشد در موردش صورت نگرفته و این کتاب که به همت تنها پسر ایشان (آقای ایرج حسابی) به نگارش درآمده به مثال قطره‌ای از دریای بیکرانگی این مرد است… امید که در باب شناساندن هر چه بهتر و بیشتر اندیشه و روش زندگی این اندیشمند فرزانه کشور و بسط و توسعه اخلاق فردی و اجتماعی ایشان که بهترین الگوی عملی برای زندگی هر ایرانی می‌باشد همه ما و خصوصاً صاحبان اندیشه و قلم و هنرمندان ساعی باشند… یادش گرامی و روحش شاد.

پی‌نوشت2: نسخه‌ای که من از این کتاب مطالعه کردم مربوط به چاپ 44 این کتاب هست و نکته جالب که موجب خوشحالی مضاعفم شد این هست که در کشور کتاب‌نخوان‌ها (ایران) ظرف مدت 8 سالی که از انتشار اولین نسخه کتاب می‌گذرد، با فرض این که کتاب با همان تیراژ 5000 در هر بار چاپ‌ش به بازار روانه شده باشد، تا به حال بیش از دویست‌هزار نفر این کتاب را مطالعه کرده‌اند.

Read Full Post »


از اونجایی که بر همگان واضح و مبرهن است که بنده آدم خوش‌قولی هستم (کسی شک داره!) پس الوعده وفا…

در پست قبلی قول معرفی یک کتاب خوب رو داده بودم، که بیشتر از این منتظرتون نمی‌گذرام. در واقع این اولین نوشته رسمی و اولین کتابی هست که به این شکل در پارادوکس معرفی می‌شود:

پیش‌ از معرفی کتاب:

من هم با این شاعر عزیز‌مان که در مورد شعر خوب می‌سراید:

… شعر خوب آن است که راهت زند

پنجه به دامان نگاهت زند

پویه دهد مرکب اندیشه را…

سخت موافق هستم، همانطور که شعر خوب باید «پویه دهد اندیشه را» این نگاه رو باید در سایر موارد نیز جستجو کرد.

وقتی شعری می‌خوانی، وقتی کتابی مطالعه می‌کنی، وقتی فیلمی نگاه می‌کنی، وقتی به تماشای یک نقاشی می‌روی، همه این دیدن، شنیدن و مطالعه کردن باید باعث این شود تا به انسان تلنگری بخورد و آغازی باشد برای اندیشیدن‌ش در مورد آنچه که تاکنون به آن، اینچنین نگاه نکرده است.

و بطور قطع آنچه که باعث می‌شود تا انسان‌ها برای پیدا کردن معانی جدید از آنچه که در پس کلمات، تصاویر و جملات یک شاعر، نویسنده، نقاش و… وجود دارد، بروند و از گیر و دار این اندیشیدن‌شان اندیشه‌ای دگر مولود شود، همه در گرو پویش اندیشه و هنر خالق اثر مورد نظر هست.

حالا که روی صحبت‌م در این نوشتار برای معرفی یک کتاب و اندیشه نویسنده‌اش است، به جرأت می‌تونم بگم خوشحال‌م از اینکه یکی از بهترین کتاب‌هایی بوده که تا بحال خوانده‌م و خوشبختانه تصادف خواندنش در این روزهای سرنوشت‌ساز و تاریخی کشور برای خود من خیلی مفید فایده واقع شده است.

وقتی در حال خواندن یک کتاب هستی همیشه با مطرح شدن سؤال‌هایی روبرو می‌شوی که به ذهنت می‌رسد و یا حتی ممکن است خود نویسنده با صراحت آن سؤال‌ها را در نوشتارش مطرح کند. وقتی ذهنت درگیر فکر کردن به سؤال‌های مطرح شده می‌شود، در مرحله بعد در پی پاسخی مستند و مستدل هستی، حالا یا نویسنده برای سؤال‌های مطرح شده پاسخی دارد و یا نه می‌گذارد تا مخاطب نوشته‌اش خود در پی جوابی درخورتأمل باشد. و بنظرم در مطالعه کتاب‌هایی از این دست این نکته‌ی خیلی مهمی هست. خصوصاً اینکه سؤال مطرح شده در قالب و یک مفهوم کلی و بزرگ، پاسخی داشته باشد که مستقیماً به سرنوشت تک‌تک افراد یک جامعه بستگی دارد.

(البته من سر قولم هستم و سعی می‌کنم تا در معرفی کتاب‌های بعدی با پیش مقدمه کوتاه‌تری یکراست به بخش معرفی کتاب بروم، که در این قسمت سعی بر این است تا در قالب چند جمله و پاراگرافی که از کتاب آورده می‌شود شما رو با حال و هوای کتاب بیشتر آشنا کنم).

و اما کتاب:

نام کتاب: جامعه‌شناسی نخبه‌ کُشی.

توضیحات: جامعه‌شناسی نخبه ‌کُشی قائم‌مقام/ امیرکبیر/ مصدق (تحلیل جامعه‌شناسی برخی از ریشه‌های تاریخی استبداد و عقب‌ماندگی در ایران).

نویسنده: علیِ رضاقلی (والا).

انتشارات (نشر): نی.

قیمت: 36000 ریال.

از پشت جلد کتاب:

» آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان و از بالا انجام می‌شود یا بر اثر تحول در زمینه و بستر اجتماعی و از پایین؟

در دو سده‌ی اخیر برخی از نخبگان سیاسی ایران می‌خواسته‌اند در ساخت و بافت جامعه‌ای که بر صدر آن قرار می‌گرفته‌اند اصلاحاتی بکنند و تغییراتی دهند. گرچه اینان در وجدان تاریخی توفیقاتی به دست آوردند و نامشان به نیکی بر صفحه‌ی روزگار بر جا ماند اما خود قربانی خواست‌ها و بستر نامساعد اجتماعی شدند. نمونه‌ی بارز آن میرزا تقی خان امیرکبیر است و پیش از او میرزا ابوالقاسم قائم مقام و پس از او دکتر محمد مصدق. این سه تن نه در خواست و اراده تنها بودند و نه در نتیجه‌ای که عایدشان شد.»

گزیده‌ای از متن کتاب:

واقعیت این است که اگر کسی این نوشته را با این نام به من می‌داد و می‌گفت آیا واقعاً کاری به صورت روشمند و جامعه‌شناسانه و درخور اسم برگزیده برای عنوان کتاب انجام شده، می‌گفتم نه، ولی با کمی گذشت می‌پذیرفتم. اگر می‌گفت پس چه کاری انجام شده، می‌گفتم یک قدم برداشته شده در مسیری مشخص، و نه بیشتر. (گزارشی کوتاه).

به تمامی تلاش داشتم که دید چند عاملی را به جای تک عاملی بنشانم. می‌خواستم با این فکر که اگر امیرکبیر زنده بود یا اگر علیه مصدق کودتا نمی‌شد یا اگر فلانی سرکار بیاید چنین و چنان می‌شود به مبارزه بر خیزم و نشان دهم که ساختارهای سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی تاب تحمل اصلاحات این بزرگان را نداشتند. (ص 10).

این فرهنگ، پس از تحولات صنعتی جدید، سعی و تلاش قابل توجهی در راه کسب آن نکرده است. راه‌های انحرافی را که در واقع نوعی «باژگونه خوانی» فرهنگ اقتصادی است، به صورت مبهم و گنگ، اصیل پنداشته است.

یا توکلی سردرگم به آینده‌ای که نه گذشته و نه حال آن را می‌شناسد، زمان خود را سپری نموده است. بدان سبب این شیوه را انتخاب نموده که از درگیری «عقلانی» طاقت‌فرسا با دشواری شانه خالی کند. جهان محل تلاش و سختکوشی و درگیری است… (ص 30).

امنیت قضایی- اقتصادی- سیاسی- اجتماعی، یا به عبارت دیگر حاکمیت نظم و  قانون، موجب امید به آینده و در نتیجه موجب رشد فعالیت، تلاش و خلاقیت انسان می‌گردد. این ویژگی از شرایط و لوازم ضروری هر گونه رشد و توسعه اقتصادی است. حاکمیت قانون و خود قانون، بر خلاف تصور ایرانیان، نه خریدنی است و نه وارد کردنی. قانون از نظر «تکنیکی» نسبت به روابط اجتماعی افراد «پس آینده» است. یعنی ابتدا جامعه می‌بایستی در تحول روابط متقابل خود به ضوابطی برسد و سپس این ضوابط، توسط حاکمیت سیاسی، از نظر شکلی تنظیم شود و شکل مواد قانونی به خود بگیرد. (ص 38).

واقعیت آنچه در تاریخِ جوامع صنعتی رخ داد این است که پیشرفت‌های علمیِ همراه تحولات اجتماعی و در پاره‌ای از موارد متعاقب آن مرجع رفع مشکل سرمایه‌داری قرار گرفت. در علوم انسانی رابطه تنگاتنگی بین تحولات اجتماعی و تئوری‌های علمی وجود داشت. و یکی از دلایلی که این تئوری‌ها کارایی چندانی در ایران ندارند این است که بدون توجه به قالب‌های اجتماعی آنها اقدام به انتقال علوم کرده‌اند و این مسئله در مورد نهادهای اجتماعی- سیاسی نیز صدق می‌کند. (ص 70).

حرکت‌هایی که در مجموع ایرانیان کردند، نشان از این دارد که نه استعمار را می‌شناسند و نه استقلال را، نه آزادی را و نه عدالت را. پاره‌ای اوهام مغشوش و الفاظ پر پیرایه عاطفی را به جای شناخت عقلانی گذارده‌اند.

چرا ملت ایران راهی را که پانصد سال است انتخاب کرده هنوز ادامه می‌دهد در حالی که این راه اقتصادی و این فرهنگ سیاسی- اجتماعی موجب انحطاط وی بوده است و او را به اسارت کشیده است؟ (ص 104).

امیر (امیرکبیر) به فراست دریافت که راه رهایی از چنگ غرب قوی شدن و صنعتی شدن و بی‌نیاز شدن در تمام زمینه‌هاست. وی می‌دانست که زمینه اصلی کارزار وی با غرب، ابزار نظامی نیست. معرکه اصلی، عرصه پیکار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی است. بنابراین در تمام زمینه‌ها شروع به کار کرد. (ص 114).

اشکال کار در این است که اهل ایران زمین می‌پندارند «پیدایش صنعت موجب تحولات غرب» شده است. این تفکر ساده لوحانه اگر همین‌طور به صورت خام جایگزین شود، که شده است، نتایج مخربی برای ما به وجود می‌آورد، که آورده است…

در واقع پیدایش صنعت خود بُعدی از ابعاد تحول روابط متقابل اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی غرب است. (ص 145).

ایرانیان در صحنه بین‌الملی زمانی خواهند توانست با تمام ابعاد عقب‌ماندگی مبارزه کنند که با یکی از چهره‌های مهم عقب‌ ماندگی که همین نوع «مبارزه سیاسی» است مبارزه کنند. (ص 154).

تخصص به صورت امروزی آن ویژگی جوامع صنعتی است. به علت تنوع و تقسیم کارِ تخصصی و تقسیم کار اجتماعی جوامع صنعتی، امروز کارها به شدت از فرهنگ کارهای «همه فن حریفیِ» جوامع سنتی فاصله گرفته است. (ص 195).

(مصدق) بسیار سعی می‌کرد که مردم را از انفعال نسبت به مسائل اجتماعی دور کرده و آنها را در «امر اجتماعی مربوط به حیات جمعی» ورزیده نماید و می‌گفت «گریز از آزادی» شیوه مرضیه استبداد است، یعنی باعث رشد مستبدِ خودکامه می‌شود. (ص 205).

امروز مبارزه بزرگی را ملت ایران شروع کرده است که هیچ‌کس از بابت آن غافل نیست، البته این‌گونه جنبش‌های اجتماعی باید در مقابل هر گونه محرومیت، ایستادگی و در برابر آن آماده باشد و هیچ مبارزه‌ای هر قدر کوچک و ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمی‌رسد. تا رنج نبریم گنج میسر نمی‌شود و در این راه سعی ناکرده به جایی نتوان رسید. (ص 214).

پی‌نوشت1: امیدوارم با نوشتن گزیده‌هایی از این کتاب خوب (هر چند صراحت لهجه نویسنده کتاب در منعکس کردن واقعیت جامعه ایرانی چندان به مزاج‌مان خوش نیاید)، انگیزه خواندن کتاب را در شما فراهم کرده باشد.

پی‌نوشت2: اگر هنوز مردد هستید در خوندن این کتاب! اینو اضافه کنم که من چاپ سی‌ام این کتاب رو مطالعه کردم.

Read Full Post »