Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘روزگاران’ Category


قبل از معرفی کتاب:

یک تیر و 2 نشان که می‌گویند مصداق عینی‌اش می‌شود همین پست، یعنی همین چند خط را بخوانید دست‌تان می‌آید، منظورم چیست.

یک وقتی اینجا قولی داده بودم تا یکم از تاریخ ایران‌زمین بنویسم در حد حال و حوصله‌ی یک خواننده وبلاگ، تا هم خودم بیشتر با تاریخ‌ سرزمین کهن‌مان آشنا شوم و هم شمایی که احتمالاً مثل خیلی‌های دیگر از مطالعه کتاب‌های تاریخی فراری هستید، یکم تاریخ‌ سرزمین‌تان را بخوانید… بالاخره برای اینکه تاریخ‌خوان‌تان کنم باید یک حرکتی بزنم… از دست شما!

بعد هم این که، 1 بی‌نوایی که در دسته‌بندی موضوعی روزگاران یکه و تنها، یک گوشه‌ای غریب افتاده خیلی روی اعصابم بود خواستم این آخر سالی یک تلنگری بابت بدقولی به خودم بزنم (شما که از باب یادآوری هیچ به روی مبارک نیاوردید… اشکال ندارد!) و هم اینکه برای شروع و دستگرمی هم که شده یک کتاب خوب در مورد تاریخ را معرفی کنم.

قضیه با یک تیر دو نشان زدن را متوجه شدید، هم یک کتاب معرفی کرده‌ام و هم گوشه‌هایی از تاریخ ایران‌زمین را با هم مرور کرده‌ایم.

و اما کتاب:

نام کتاب: چکیده تاریخ ایران‌زمین (از کوچ آریایی‌ها تا پایان سلسله پهلوی).

تألیف: حسن نراقی.

نشر: اختران.

قیمت: 30000 ریال.

از پشت جلد کتاب:

آشنایی با تاریخ کشورمان مقدمه‌ای لازم برای درک خلقیات مردم و شناخت زمینه‌های تحولات کنونی و سیر آن در آینده می‌باشد. نویسنده‌ی خوش ذوق این کتاب با نگاهی از فراز تاریخ ایران نکات برجسته‌ی تحولات سیاسی 25 قرن منتهی به زمان حال را با دقت درخور تحسینی به اجمال مرور کرده و کتابی فراهم آورده که برای نوجوانان و جوانان مشتاق مطالعه‌ی تاریخ میهن و بزرگترهای تاکنون غافل از تاریخ کشورمان بسیار سودمند است. باشد تا خواندن این کتاب شوق مطالعه‌ی مشروح و شناخت بیشتر تاریخ سرزمین‌مان را در خواننده برانگیزد.

گزیده‌ای از متن کتاب:

اول این که تاریخ هر جامعه و هر کشوری صرفاً شرح حال بزرگان، امیران، پادشاهان و الزاماً شرح لشکرکشی‌های آنان و به تبع آن عیاشی‌ها و تعداد زنان حرم‌سراهای آنان نیست… و اگر در این کتاب عمدتاً بر شرح حال این بزرگان!! بر می‌خورید همان‌طور که قبلاً به آن اشاره شد به دلیل برداشتی است که من از مطالعه‌ی تاریخ سرزمین‌مان به‌منظور پیدا کردن علتی از علت‌های نابه‌سامانی‌های امروزین جامعه‌مان کرده‌ام و به آن پرداخته‌ام… (ص 14).

سرآغاز تاریخ ایران را به روایت فردوسی، شاعر نام‌دار ایران و به نقل از شاهنامه می‌توان از سلسه‌ی موسوم به پیشدادی دانست که مؤسس آن «گیومرث» بود و دو نفر از جانشینانش، «هوشنگ» و «تهمورث»، بنیانگذاران تمدن ایران باستان بوده‌اند. از معروف‌ترین پادشاهان این سلسله جمشید است که برپا کننده‌ی جشن نوروز است… (ص 22).

کوروش از شخصیت‌های تاریخی است که نه فقط توسط ایرانیان بلکه در میان سایر اقوام به ویژه یهودیان مورد تکریم قرار گرفته است و از نادر بزرگان تاریخ است که شخصیت‌ انسانی‌اش بر شخصیت نظامی‌اش برتری دارد. مروت و انسانیت را به حد کمال دارا بوده و هیچ‌وقت گرفتار عیاشی و تن‌پروری که بسیاری از بزرگان تاریخ کشور ما به آن دچار شدند، نگشت… (ص 27).

اردشیر را یکی از پایه‌گذاران آمیختگی دین و حکومت یا استقرار حکومت مذهبی دانست. وی به پسر و جانشین خود شاپور چنین خطاب می‌کرد:

بدان که ملک و دین با هم توأم هستند و هر یک را باید نگهبان دیگری دانست…

این تجربه‌ی آمیختگی قدرت و حکومت با قدرت مذهبی و پی‌آمدهای زیان‌بار آن در دوران ساسانی، مسئله‌ای درخور تأمل و بررسی و تحقیق است… (ص 43).

(ظهور اسلام)، سربازان ایرانی که به بهترین سلاح‌ها خود را مجهز می‌دیدند و فیلان درشت‌پیکری را درجنگ شرکت داده بودند، هنوز با دیده‌ی حقارت به دشمنانی می‌نگریستند که با چهره‌های آفتاب سوخته و َگرد‌آلود و البسه‌ی ژنده و پاپوشی از پوست پاره و سپرهایی از پوست گاو، به مقابله‌شان آمده بودند… (ص 61).

ابومسلم سردار ایرانی، که در حقیقت اولین هسته‌ی مقاومت ایرانی را در مقابل مهاجمین، هر چند به نفع شاخه‌ی دیگری از اعراب تشکیل داده بود، توانست حدود دویست‌ هزار نفر را به دور خود گرد آورد و در دو نبردی که در نیشابور و اطراف گرگان علیه «نصربن سیار»، فرماندار خراسان به راه‌انداخت، مروان خلیفه را مجبور کرد که شخصاً در محل نبرد حضور یابد… (ص 67).

خدمت شایان اهمیت و ماندگاری که یعقوب صفاری به فرهنگ و زبان ایرانی کرد گفتنِ یک «نه‌ی تاریخی» به شاعرانی بود که به زبان عربی شعر می‌گفتند و مداحی و چاپلوسی می‌کردند. یعقوب با «نه‌ی تاریخی» خود خدمت بزرگی به تداوم هستیِ زبا پارسی نمود… (ص 75).

از دیگر بزرگان بی‌چون و چرای این زمان، ایرانی بزرگ، حکیم ابواقاسم فردوسی است که در حقیقت با اهدای عمر و زندگانی خود و تنظیم شاهنامه، برای ابد ایران و ایرانی را با احیای تاریخ گذشته‌اش  و نگاه‌داریِ زبان فارسی مدیون و وام‌دار خود نمود… (ص 81).

خلیفه عباسی را در لای نمد آن‌قدر بمالیدند تا جانش از تنش برفت. غارت بغداد یک هفته ادامه داشت و حدود یک میلیون نفر از ساکنان پایتخت قتل عام گردیدند و خلافت حدود ششصد ساله‌ی عباسیان برچیده شد. و بدین سان تازیان تاراج‌گر، جای خود را به مغولان ویران‌گر دادند… (ص 93).

در تاریخ ایران ما، هر گروهی که گروه قبلی را کنار زده به نحوی خود را منتسب به بزرگان گذشته می‌کرده تا برای خود ریشه و اعتبار و مشروعیتی به دست آورد والٌا از طرف مردم مورد حمایت قرار نمی‌گرفتند… (ص 102).

در مورد خصایل اخلاقی بزرگان کشور و گردانندگان اصلی آن بهتر است دیگر سخنی نگوییم. کارهای بزرگ کشور اکثر در دست مردان کوچک بود که صرفاً برای سلطان ظاهرسازی می‌کردند و در نتیجه امور کشور به سرعت به سوی از هم پاشیده‌گی می‌رفت… (ص 114).

متأسفانه تاریخ ایران پر است از قهرمانانی که در اوج استیصال و بدبختی مردم، در هنگامی که وانمود می‌شود خشونت و زور می‌تواند چاره‌ساز گرفتاری‌ها باشد، ظاهر می‌شوند و چون برخی از این نوابغ بیشتر در ویران‌گری و تخریب مهارت دارند تا ساختن و آباد کردن، بعد از پیروزی‌های نخستین دیگر چیزی برای ارائه و جلب مردم ندارند، آن‌وقت مرحله و پرده‌ی دوم زندگی‌شان شروع می‌شود که فاجعه‌بار است… نادر به معنای واقعی نمونه‌ای از این نوابغ نظامی بود… (ص 131).

به هر حال آغامحمدخان هم با خصوصیات بارزی چون شجاعت، جنگ‌جویی، بی‌رحمی، قساوت، خست و قدرت‌طلبی از دنیا رفت و پشت سر خود میهنی ویران و مردمی واپس مانده و فقیر به جای گذاشت… (ص 140).

مقدمات تغییرات اساسی در ملت ایران دقیقاً در زمان این پادشاه (ناصرالدین شاه قاجار) فراهم شد و وی که در اکثر سفرهایش به اروپا شدیداً مجذوب پیشرفت‌های اروپا شده بود بدون آن‌که خود بداند، مقدمات تغییرات فکری ایرانیان را فراهم آورد. بد نیست بدانید که که او با مقایسه با سایر پادشاهان قاجار از شأن بالاتری برخوردار بود؛ شعر می‌گفت، نقاشی می‌کرد، به زبان فرانسه آشنایی داشت و در مجموع باسوادترین پادشاه قاجار بود… (ص 157).

منتقدین رضاشاه یک اصل کلی را درمحاسبات خود منظور نمی‌کنند و آن این که در شرایط بلبشوی واقعی‌ِ ایران قبل از کودتا، این محیط و ملت بود که دربه‌در به‌دنبال یک رضاشاه نوعی می‌گشتند. اگر رضاخانی هم به فرض نبود، خودشان رضاخان دیگری را به هر طریقی بود پیدا می‌کردند… (ص 168).

پی‌نوشت: فکر می‌کنم گوشه‌هایی از کتاب را که نوشتم خودش بخوبی معرف کتاب و ارزشش بود. از نظر من برای یک ایرانی خیلی بد است که با تاریخ کشورش (حتی به اندازه سرفصل هم که شده) آشنایی نداشته باشد… در ضمن من دوازدهمین چاپ کتاب را که یکی از آخرین چاپ‌های کتاب هست مطالعه کرده‌ام… از خواندن‌ش پشیمان نمی‌شوید.

Read Full Post »

عکس تزئینی است

عکس تزئینی است

1- سابقه تاریخی: از موقعی که سنم رسید به زمانی که باید واسه درس خوندن کتاب‌ها رو می‌زدم زیر بغلم و برم پشت میز و نیمکت بشینم و از همون موقع که اولین کتاب‌های درسی  رو جلوم گذاشتند و منم خیره‌خیره بهشون زل زده بودم که قرار چی از این‌ها یاد بگیرم، هر وقت کتاب تاریخ  دست می‌گرفتم ناخواسته مسحور این کتاب می‌شدم، نمی‌دونم بیشتر از این که از کلمات و داستان‌ها درک درستی داشته باشم، اولین چیزی که تو ذهنم قرار می‌گرفت و مثل یک پرده بزرگ جلوم به نمایش درمی‌اومد تصاویر بود. اون نقشه ایران در زمان حکومت هخامنشیان که از شرق تا غرب گیتی گسترده شده بود، اون سرباز اشکانی ایستاده با نیزه‌ای در دست و کمانی بر دوش، همه همه اون تصویرها منو با خودش حسابی غرق در دنیای دیگری می‌کرد.

بقیش دیگه دست من نبود و همه چیز به سیال ذهنم سپرده می شد و برای خودش سناریویی می‌شد و تا موقعی که کسی اون وسط کات نمی‌داد من از این فیلمی که ساخته و پرداخته ذهن بازیگوشم بود، حض وافر می‌بردم.

جایی که سرداران و جنگاوران ایرانی سوار بر اسب‌های اصیل‌شان به سراسر گیتی می‌‌تاختند و سرزمین‌های جدید رو فتح می‌کردند…

این چند جمله بالا همه اون چیزی بود که در ذهنم دارم. از تاریخ، از شروع علاقه‌ام به تاریخ، و خصوصاً همه اونچه که باید در مورد سرزمینی که در اون زندگی ‌کنم، بدونم.

2- تلنگری که زده شد: این علاقه در من مونده بود اما هیچ‌گاه به شکلی جدی و مثل نیازی ملزوم در زندگی بهش نگاه نکرده بودم تا چند ماه پیش و قبل از انتخابات که کتابی رو مطالعه کردم که خیلی مورد توجه‌ام قرار گرفت.

این دود سیه‌فام که از بام وطن خاست                از ماست که بر ماست

وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست           از ماست که بر ماست

جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم                  با کس نسگالیم

از خویش بنالیم که جان سخن این جاست            از ماست که بر ماست

ما کهنه چناریم که از باد ننالیم                           بر خاک ببالیم

لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست                 از ماست که بر ماست

…                                            …

گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالیست                 بیداری ما چیست؟

بیداری طفلی است که محتاج به لالاست                از ماست که بر ماست

(بهار، ملک‌الشعرا)

جامعه‌شناسی خودمانی، نوشته آقای حسن نراقی. کتابی که در عین سادگی نوشتار و دست گذاشتن بر روی خیلی بدیهیاتی که در زندگی رایج ایرانی هست و با تاروپود زندگی ما درآمیخته. فرقی هم نمی‌کند از کدام قومیت و طبقه، جامعه ایرانی هستیم، شهری هستیم یا روستایی، تحصیلکرده‌ایم، بی‌سوادیم، سرمایه‌دار یا قشر متوسط هستیم… همه‌مان دارای عادات مشابه‌ای هستیم و خواسته یا ناخواسته خیلی از این عادات نه دارای ارزشی اخلاقی هستند و نه کارگشای‌مان در این وانفسای زندگی در دنیای مدرن و رو به پیشرفت هست. عادات و رفتارهایی که تا بخوبی با آنها روبرو نشویم و نشناسیمش طبیعتاً به ذهنمان هم خطور نمی‌کند که مشکلی هم مگر هست که درصدد رفع آن برآئیم. کتابی که ارزش خوانده شدن را خواهد داشت و به توصیه خود کتاب که من آن را دوباره تکرار می‌کنم کتابی هست که هم خودمان باید بخوانیم و هم آن را به دیگران توصیه (هدیه) کنیم تا بخوانند.

وقتی نگاهی به صفحه فهرست مطالب کتاب بیاندازیم، در اول صفحه و بالاتر از همه عناوینی که نویسنده کتاب  بدان پرداخته، با تاریخ بیگانه‌ایم خودنمایی می‌کند و شاید تا حدودی هم عجیب به نظرمان برسد.

مطلبی که موضوع این پست هست و به همین منظور گزیده‌ای چند خطی از همین کتاب برای‌تان می‌نویسم تا بیشتر با حال و هوای آن آشنا شوید.

«یکی از دردهای مملکت این است که حتی تحصیل‌کرده‌هایمان خیلی با تاریخ میانه خوبی ندارند (اگر یادتان باشد در دوره‌های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولاً جدی گرفته نمی‌شدند.) مسخره‌تر از این نمی‌شود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیل‌‌کرده، نداند از دو یا سه نسل قبلش پدرش کیست؟

یادش به خیر در زنگی‌آباد کرمان، شبی مهمان مرد دانای بی‌ادعایی بودم به نام آقای اسدا… زنگی‌آبادی می‌گفت،

… یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده‌های  دستچین به اصطلاح «شجره‌نامه» دارند، این را کم نگیرید فاجعه است.

ملتی که تاریخ گذشته‌اش را نمی‌خواند و نمی‌داند، همه چیز را خودش باید تجربه کند. آیا فرصت این کار را دارد؟ آیا عمرش به این تجربه‌ها کفاف می‌دهد؟ ببینید آمریکایی دویست و چند ساله وقتی از تاریخش صحبت می‌کند، با چه احترام و وقاری از آن سخن می‌گوید، ببینید در مدارس عالی‌شان درس تاریخ از چه وزنی برخوردار است و هکذا مدارس اروپایی.

از این دردناک‌تر نمی‌شود که تجربه‌ای را به قیمت گزاف به دست می‌آوریم ولی آن را نگاه نمی‌داریم، یک نسل، دو نسل می‌گذرد همه یادمان می‌رود و آن‌وقت دوباره روز از نو روزی از نو. آیا به نظر شما حق با میزبان من نبود؟»

3- نتیجه‌گیری اخلاقی- تاریخی: چون پست طولانی شد و می‌دانم از هوای حوصله‌تان خارج هست بیشتر کشش ‌نمی‌دهم. بواقع بعد از خواندن کتاب آقای نراقی و اندکی تأمل و همچنین سبقه تاریخی‌ام به دانستن در مورد تاریخ ایران‌زمین باعث شد تا به مطالعه کتاب‌های تاریخی علاقه‌مند شوم، و این مطالعه همزمان شده بود با روزهای قبل انتخابات که براستی همزمانی خوبی بود، و با هر چه بیشتر خواندن انگیزه بیشتری برای ساختن فردایی روشن از همین تاریخی که نسل فردای وطن‌م مرا در بطن آن  می‌دید در خودم احساس کردم و به سیاق همان کودکی دوباره سیال ذهنی که جان می‌گرفت و من رو با خودش به دنیایی دیگر می‌برد.

و اما نکته دیگر این که چون خودم هم در اول راه هستم در باب آشنایی با تاریخ ایران‌زمین (به شکل جدی‌ترش) شاید زمانی ببرد اما سعی خواهم کرد تا در کنار مطالعه‌ام نکات و گوشه‌هایی از تاریک و روشن تاریخ این کهن‌بوم را در اینجا بیاورم تا با هم بیشتر آشنا شویم، پس منتظر باشید.

و در انتها این سؤال برای‌تان پیش آمده که عنوان پست آریوبرزن سردار دلیر ایرانی‌ست اما دریغ از دو خط نوشته و… بواقع خواستم یکجور‌هایی این را در این نوشته نشان دهم و بهانه یاد کردنم از تاریخ و فراموشی و کم‌اهمیت بودنش در نزدمان همین بود که از آریوبرزن این سردار شجاع و میهن‌پرست ایرانی که در زمان داریوش سوم و برای پاسداشت ایران‌زمین با سپاهی خرد جانانه به نبرد با اسکندر مقدونی و سپاهیانش پرداخت و در راه مام وطن جان سپرد، فقط همینقدر می‌دانیم به اندازه یک اسم و چند خط روایت. مثل خیلی از کسان دیگر، مثل خیلی از وقایع دیگر، مثل خیلی از سرنوشت‌هایی دیگر. و هر کدام نه تنها نباید داستان و روایتی برای لالایی شب‌های زمستان‌مان باشند بلکه چراغ راهی هستند برای نیل بسوی آینده‌ای بهتر برای خودمان و آیندگان‌مان، و همه اینها با شناخت و مطالعه بدست می‌آید. شناختی که از گذشته‌مان کسب می‌کنیم تا آینده پیش‌رویمان بر حدس و گمان و تکرار اشتباهات نباشد، بلکه با درس از تجربه‌های خوب نیاکان‌مان در تساحل و تسامح با دیگری، در کنار هم بودن و با هم بودن به نیکی، را دوباره تکرار کنیم.

و یادمان بماند که در تاریخ سرزمین‌مان امثال سردار بزرگ ایرانی آریوبرزن و سرجوخه آرادانی کم نبوده‌اند، اما مرد نکونام نمیرد هرگز

پی‌نوشت1: در مورد آریوبرزن اطلاعات چندان جامع و روشنی در منابع تاریخی در دست نیست و به نظر می‌رسد صفحه‌ای که در ویکی‌پدیا فارسی در موردش نوشته شده از خیلی منابع دیگر موثق‌تر و کامل‌تراست اما نیاز به بازبینی دوباره داشته باشد.

پی‌نوشت2: (عنوان کتاب: جامعه‌شناسی خودمانی (چرا درمانده‌ایم؟)/ نوشته: حسن نراقی/ نشر اختران/ بها: 2800 تومان).

Read Full Post »