Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘افتتاحیه’ Category

… هنوز ژوکری هست که در اطراف و اکناف جهان پرسه می‌زند. حضور او این اطمینان را ایجاد می‌کند که جهان هرگز به سکون نخواهد رسید…

او به چشمان شما زل می‌زند و می‌پرسد: شما کی هستید؟ ما از کجا آمده‌ایم؟


Read Full Post »

چند روزی هست در مورد این که اولین مطلب وبلاگ یا به قولی مراسم افتتاحیه چطور باشه، فکر می‌کنم، اما واقعیت اینه که به جمع‌بندی نهایی نرسیدم. یکم بیشتر که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که بهترین کار اینه که رهاش کنم و بگذارم همون چیزی که می‌خواد، شکل بگیره و مسیر خودش رو پیدا کنه.

امروز روز تولدم هست و این می‌تونه تقارن جالبی باشه، از این که سال‌ها پیش من به عنوان یک مخلوق خداوند در همچین روزی به دنیا اومدم تا فرصت داشته باشم زندگی کنم، عشق‌ورزی کنم، بخندم، گریه کنم و هزاران تجربه دیگه رو در این زندگی کسب کنم و زمانی که باید از این دنیا برم، گلایه‌ای از خالقم نداشته باشم، از این که فرصت این رو نداشتم تا از حقیقت زندگی کردنم به عنوان یک انسان آگاه باشم.

شاید یکم فیلسوف‌مابانه به نظر بیاد، ولی فکر می‌کنم این اتفاق با یک تولد دوباره در حال وقوع باشه. وقتی که شما چیزی رو خلق می‌کنید و درصدد این هستید که از طریق مخلوق‌تون تجربه‌هایی رو که فقط در صورت بودن او می‌تونید کسب کنید رو به دست بیاورید. مثل چیزی که ما انسان‌ها و همه هستی به عنوان بخشی از حقیقت و ذات خداوند در حال تجربه کردنش هستیم.

و این چیزی هست که ذهن بشر رو از همان آغاز به خودش مشغول کرده جایی که در پی «حقیقت بودن‌مان» هستیم.

جمله‌ای رو که در انتهای یاداشت‌ام می‌نویسم، نوشته‌ای هست که در مقدمه کتاب « ریگاودا» از قدیمی‌ترین کتب مذهبی انسان‌ها که به حدود 12 هزار سال پیش باز می‌گرده، درج شده. نوشته‌ای که به خوبی بیانگر این عطش همیشگی انسان‌ برای رسیدن و دریافت از حقیقت است.

» کسی نمی‌تواند حقیقت را بشناسد، مگر آن که هیچ اطلاعی نداشته باشد یعنی شخصاً مبدل به حقیقت شود.»


Read Full Post »