خُب رسیدیم به صفحه معروف درباره من (نویسنده وبلاگ ParaDox):
نوشتن اینجا یکم سخته، یعنی وقتی بنا به دلایلی تشخیص میدهی که با نام مجازیت «ژوکر» که وام گرفته شده از شخصیت محبوب و همیشگی رمانهای نویسنده توانای نروژی یوستین گوردر است بنویسی و حالا در جایی که باید با مخاطبت که به هر دلیلی علاقهمند شده تا بدونه پشت این وبنوشتها کی هست و چه شخصیتی داره، این پارادوکسه خودش رو اینجا خیلی خوب نشون میدهد. اما من سر قولم، که اول به خودم و بعد به شما دادم هستم و صداقت رو در مورد گفتههایم فراموش نمیکنم.
چشم به هم زدم و دارم میرسم به آخرین سالها از دومین دهه عمر، یه نیمچه سوادی در حوزه دانش کشاورزی در دانشگاه کسب کردم و همچنان امیدوارم تا بستری فراهم بشود تا بتوانم در این رشته که صادقانه بگم نه از روی شناخت کافی واردش شدم ولی هر چه بیشتر در موردش خواندم علاقهمندتر شدم و البته هنوزم هستم، هم تحصیلاتم را ادامه بدهم و هم فعالیت عملی داشته باشم. به هر حیث که فعلاً خط و ربطمان با کشاورزی نیست.
عاشق طبیعتم، شاید تنها جایی که به معنای واقعی روحم جلا پیدا میکند و آروم میشوم، در میان طبیعت بکر، زیر آسمان آبی و پرتوهای درخشان آفتاب هست. جایی که صدای روحت رو بخوبی میشنوی و مفهوم زندگی آزاد رو تجربه میکنی.
اما این تنها عشقم نیست (طبیعتُ عرض کردم، ذهنتون رو جای دیگر نفرستید!) به کتاب خواندن علاقه وافری دارم و در اکثر زمینهها که در راستای علاقهمندیهایم باشد، مطالعه میکنم. نکته جالب این هست که جدیداً به نقش کتاب خواندن در رفتارهای روزمرهام پی بردهام و اونم این هست که وقتی برای مدتی از کتاب خواندن فاصله میگیرم، تنبل، سست، افسرده و خلاصه خیلی صفتهای بد دیگر به سراغم میآید. خُب این نگرانم میکنه، اما خوب که فکر میکنم میبینم این خیلی خوب هم هست، مگر از کتاب همدم بهتری هم برای یک انسان میتوان پیدا کرد؟!!
اینترنت، کامپیوتر، تکنولوژی واقعاً هر کسی رو مجذوب خودشون میکنند و منم از این قاعده مستثنی نیستم. اگر روزی از کتاب خواندن غافل بشوم، حتم داشته باشید که کار این عناصر اعتیادآور است.
و موسیقی… شاید به جرأت بگم هیچ چیزی به قدرت موسیقی نمیتونه روحیه من رو کنفیکون کند، اونم در شرایطی که حالت روحیم با موسیقی در حال پخش 360 درجه در تضاد کامل باشد!!!
از دیدن فیلم لذت زیادی میبرم، جدیداً هم درصدد این هستم تا بر اساس کارگردانان، بازیگران و ژانرهای سینمایی مورد علاقهام دیدن فیلمها رو آغاز کنم و یکم از این عادت شلم شوربایی فیلم دیدن دست بردارم، البته از حرف تا عمل راه بسیار هست!
… واقعیت اینه که اگر بخواهم از خودم بنویسم چیزهای دیگهای هم هست اما فکر کنم برای شما چندان جذابیتی نداشته باشد، پس به همین چند قلم علاقهمندیام اکتفا میکنم.
و اما یک چیز دیگر هم هست که خواستم با شما درمیون بگذارم، و در واقع این مهمترین دغدغه زندگیام هست. از همون بچگی که عادت داشتم شبها وقتی چشمهام رو میبستم و تو ذهنم با خودم فکر میکردم، این خدا که میگن همه دنیا رو آفریده و از همه چیزهایی که ما آدمها میشناسیم بزرگتر هست (معیار اندازهگیری ذهنی در اون رویاهای کودکی دیوار کاهگلی کوچه بغل خونهمون بود که وقتی کنارش میایستادم در مقابلش خیلی کوچولو بودم) پس خودش از کجا اومده؟ یا اگر خدا نبود چه اتفاقی میافتاد؟… و سوالهایی از این دست که همچنان به فراخور روزهایی که از زندگیم گذشته همیشه در ذهنم بوده، هست و خواهد بود. بعضی روزها پررنگتر، بعضی روزها گم شده در روزمرههای زندگیم.
چیزی که هیچ وقت من رو یا بهتر بگم من اون رو فراموش نکردم و همیشه سعی کردم تا اطلاعاتم رو از هر چیزی که کمک میکند تا درک بهتری از این موضوع داشته باشم مثل عرفان، فلسفه، ماورااطبیعه، پاراسایکولوژی (فرا روانشناسی) و… افزایش بدهم، تا درک بهتری از خودم، دیگران و فلسفه هستی (آمدن و رفتن من بهر چه بود؟) بدست بیاورم.
و البته همچنان اندر خم کوچه، تو این روزگار روزها رو رج میزنم به امید بهتر شدن و انسانتر شدن، بهتر زندگی کردن و کمک به دیگران برای بهتر بودن.
و خُب در این راه و در تجربههایی که کسب میکنم چه همراهی بهتر از شما و چه ناظری منصفتر از شما.
با تشکر از همه شما عزیزانی که وبلاگ پارادوکس (ParaDox) را برای مطالعه انتخاب نمودید، مسلماً نظرات شما در هر چه بهتر شدن این وبلاگ یاریرسان بنده خواهد بود.
ارادتمند شما خوبان… ژوکر.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟