اعتقادم این هست که اولین روز از دومین ماه فصل بهار که مصادف هست با روزهایی که رویش گلهای بهاری در پهنه ایرانزمین و خصوصاً در سرزمین شعر و ادب، شیراز همیشه دوست داشتنی که سرمستی بوی بهارنارنجهایش در این روزهای بهاری به این شهر دلربای ایرانی فریفتگی دوچندانی اعطا میکند، برای ایرانیان روز میمونی هست.
یعنی روزهایی این چنین در تقویم ایرانی که مصادف هست با زادروز میلاد انسان بزرگی که بزرگیش را بواسطه اندیشهش در طول تاریخ این سرزمین و حتی این گیتی جاودانه کرده است، روز بسیار مبارکی هست.
و چه سعادتی که این روز مصادف هست با بزرگداشت شیخ اجل سعدی شیرازی.
بسیار سالها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
این پنج روزه مهلت ایام آدمی
بر خاک دیگران به تکبر چرا رود
دامنکشان که میرود امروز بر زمین
فردا غبار کالبدش بر هوا رود
این است حال تن که توبینی به زیر خاک
تا جان نازنین که برآید؟ کجا رود!
بنظرم یکی از بزرگترین موهبتهایی که هر ایرانی در زندگیش دارد و نباید از آن غافل شود و بواقع یکی از بارزترین شاخصهای فرهنگ و تمدن ایرانزمین نیز محسوب میشود، شعر است و شعر است و شعر…
شعر شاعران سخنور ایرانزمین که اندیشه و حکمت مردمان این سرزمین را در طول تاریخ با سرودن اشعار نغزشان چون میراثی بزرگ و ارزشمند برای آیندگان به یادگار گذاشتهاند…
اندیشه و حکمتی که در کلمه به کلمه شعرشان ساری و جاری هست. فقط کافیست تا یک بیت، یک رباعی، یک غزل از یکی از این شاعران را بخوانی تا به عمق جانِ فلسفه و حکمت مردمان این سرزمین نگاهی گذرا بیندازی… و این یعنی شعر ایرانی، یعنی حکمت ایرانی، یعنی شعر حافظ، سعدی، مولانا، رودکی، فردوسی، خیام، سهراب، فروغ و… یعنی جایی که شعر شاعران ایرانزمین پرچمدار اندیشه و رأی مردمان این سرزمین میشود…
این یعنی هر ایرانی وقتی در دستاندازهای زندگیاش قرار می گیرد، وقتی هجمه پلیدیها میخواهند که مجال نیکو بودن را از او بگیرند، وقتی پارادوکس زندگی پر زرق و برق اما تهی از معرفت گریبانت را میگیرد در این که تا به کی باید درستی و نیکویی را به قیمت زندگی درویشی پاس داشت…
و اگر آرامش واقعی را در زندگیت میطلبی، اگر به دنبال یک افق دید، یک نگاه بالاتر از ورای زندگی و روزمرگیهایش هستی تا تکیهگاهی باشد در این تلاطمهای زندگی، و اگر بدنیال چرایی این آمدن و رفتن و نقشت در زندگی و فلسفهای که باید در زندگی بدان پایبند باشی، هستی. این زمزمه شعر هست که میتواند آرام جانت قرار گیرد…
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نیکویی نبرند