اگر خاطرتان باشد و خواننده همیشگی اینجا باشید (با این جمله خواستم به مخاطب احتمالی این نوشته بگویم که یعنی آره ما خیلی کارمان درست است و اینها…)، در چند پِست گذشته اشارهای داشتم به این که فرصت شده بود تا بعد از مدتها سری به کتابفروشیها شهر بزنم و به رسم معمول چند تا کتاب هم خریده بودم. در طول هفته گذشته که سَرگرم خواندن این کتابها بودم (نشان به همان نشانی که اینجا کمتر آفتابی شدهام و چیزکی نوشتهام)… بعد از چند روزی که دوباره میخواستم شروع کنم به مرتب نوشتن، یکجورایی که نمیدانم اسمش را دقیقاً چی بگذارم! بقول ورزشکاران انگار که از روزهای اوج دور شده باشی، خیلی روی فرم نوشتن نبودم.
یعنی سوژه هست، اینترنت ذغالی هم همچنان هست اما دستم به کیبورد برای نوشتن نمیرود، در نتیجه که نوشتن خیلی سختت میآید اینجور مواقع! (البته این خصلت آدمیزاد هست که به تنبلی در هر چیزی خیلی زودتر خو میگیرد… و در مورد من که این قضیه خیلی حادتر هم میشود! بس که تنبلم من).
حالا از این بحث تنبلی من که بگذریم… خواستم اینجا رسماً بنویسم تا خودم را مقید به انجامش بکنم، میخواهم یک رسم خوبی برای پارادوکس بگذارم و با این توضیح که از این به بعد هر کتابی که خواندم و بنظرم آنقدر خوب آمد که قصد معرفی و توصیه به خواندنش را به شما داشته باشم، برای اینکه این قبیل پِستها را از بیسر و سامانی در بیاورم، در قالب یک دسته مجزا و رسمی این نوشتهها را اینجا بایگانی میکنم تا اگر از خلقا… روزی روزگاری در پی اسم کتابی، نویسندهای و یا قهرمان داستانی کسی گذرش به اینجا افتاد، به صرف یک کلمه نباشد تا بنده هم دچار لعن و نفرین نشوم از این که وقتش را گرفتهام، و اینگونه یک کمکی هم به خلقا… شده و هم من از لعن و نفرین احتمالیش جان به در بردهام…
حالا یکی نیست بگه چرا لحن نوشتهات اینطوری شده؟! با ادبیات دوره قاجاری نوشتهای! شاید بخاطر دیدن این سریال سالهای مشروطه باشد، شاید هم بخاطر این آخرین کتابی که خواندمش و شاید هم بخاطر هر دو شان…
در آخر هم اینکه سعیام در معرفی یک کتاب این خواهد بود تا حدالمقدور با آوردن گوشههایی از متن کتاب که بنظرم جالبتر بوده و میتواند حس کنجکاویتان را برای خواندن کتاب معرفی شده برانگیزد، اینجا بنویسم و از پرداختن به تعریفات و تفسیرات معمول میپرهیزم، چون بنظرم به تعداد آدمها برداشت متفاوت از یک چیز مشترک وجود دارد و ممکن است که یک برداشت ناصواب من باعث شود تا شما یک کتاب خوب را از دست بدهید لذا سعیم این خواهد بود غیر از آنچه که ضرورت معرفی کتاب ایجاب میکند ننویسم، و معرفی کردن کتاب مورد نظر را به قلم نویسنده کتاب بسپارم.
برای شروع هم از آخرین کتابی که همین چند ساعت قبل خواندنش به اتمام رسید شروع میکنم، از آن دست کتابهایی که خواندنش برای هر ایرانی خصوصاً در این روزها واجب شرعی، عرفی و قانونیست (آیتم دیگری که بخواهد ملزم به خواندن این کتاب بکندتان به ذهنم نرسید).
برای معرفی این کتاب همراه پارادوکس باشید… (این نوع جدید همان جمله کلیشهای ادامه دارد، هست).
بیان دیدگاه