اول صبحی تیتر خبرگزاریها و سایتها را نگاهی میکردم که با خواندن این خبر که به نقل از لاریجانی بیان شده بود یاد این داستان مثنوی میافتم که مولانا به زیبایی روایتش کرده است:
«فرد رندی سیلی محکمی به گردن فرد دیگری مینوازد. سیلی خورده عزم قصاص میکند، اما ضارب رند میگوید: پیش از اینکه قصاص کنی، سؤالی دارم مهم: در این پس گردنی که من زدم نکتهای علمی- فلسفی! مبهم مانده است و آن این است که: صدایی که از آن برخاست، از پس گردن شما بود یا از دست من؟ باید اول این ابهام را رفع کنیم!
بر قفای تو زدم آمد طراق
یک سوالی دارم اینجا در وفاق
این طراق از دست من بودست یا
از قفا گاه تو ای فخر کیا
(مولانا/ مثنوی/ دفتر سوم)
فرد سیلی خورده که از درد به خود میپیچید، گفت: این سخنان درخور آدمهای بیدرد است. اجازه بده اول قصاص کنم، بعد اگر رسیدیم، وارد آن مقوله میشویم».
(قمار عاشقانه/ عبدالکریم سروش)
پینوشت: برای رفع ابهام آقای لاریجانی تا دیگر دنبال پرتقال فروش نگردد!
Read Full Post »