Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for نوامبر 2009

ال کلاسیکو

ال کلاسیکو

احتمالاً شب گذشته شما هم یکی از حداقل 2-3 میلیارد ببیننده تلویزیونی بازی دو غول بزرگ جهان فوتبال، بارسلونا و رئال مادرید با ستاره های میلیونی‌شان بوده‌اید. جدا از نتیجه بدست آمده که طرفدار کدام یکی از دو تیم اسپانیایی بوده‌اید مسلماً از دیدن بازی حض وافر را برده‌اید. نمایش بالاترین سطح بازی فوتبال در عرصه رقابت‌های باشگاهی جهان، حضور فوق‌ستاره‌های دنیای توپ گرد، به همراه سطح گسترده تبلیغاتی و پوشش گسترده رسانه‌ای موجب می‌شود تا همه چیز برای  دیدن این دربی فوتبال حساس‌تر و هیجان‌انگیزتر به نظر بیاید. در کنار اینها مسائل مربوط به شکل‌گیری این رقابت دیرینه و ریشه‌ اختلافات اجتماعی دو گروه از یک جامعه که همچنان در قالب یک رقابت فوتبال ادامه دارد هم بماند…

بازی را که دیده‌اید و تا الان هم کلی راجع به حاشیه‌های قبل و بعد بازی خوانده‌اید پس من دیگر تکرارشان نمی‌کنم. اما یک نکته‌ای که دیشب در جریان بازی یکم روی اعصاب‌مان رفت، علی‌رغم توقعم مربوط به گزارش عادل‌خان فردوسی‌پور می‌شود!

عادل فردوسی‌پور

در اینکه گزارش‌های عادل فردوسی‌پور در حال حاضر و در طی چند سال حضورش در تلویزیون ایران منحصر بفرد بوده شکی نیست.  به تعبیری عادل بهترین گزارشگر تلویزیون ج.ا محسوب می‌شود و انتخابش بعنوان گزارشگر بازی دیشب برای خود من بیشتر از دیدن بازی خوشایند بود. تصور 90 دقیقه سوتی‌های خیابانی یا دیگرانی که در جریان بازی از روند گزارش جا می‌مانند و سر پائین گزارش می‌کنند واقعاً عذاب‌آور بود. اما همه این نوشابه باز کردن برای عادل‌خان باعث نمی‌شود از این نکته غافل بشویم که بدلیل همین بی‌رقیب بودنش و عدم حضور چهره‌های مستعد گزارشگری جدید در تلویزیون باعث شده است تا سطح گزارش عادل هم از قبل بالاتر نرفته که هیچ، گاهاً سوتی‌های کمتر از دیگر گزارشگران در جریان گزارش یک بازی نداشته باشد، ولی خُب بدلیل نکات فنی و حاشیه‌ای زیادی که در طول بازی می‌گوید و همچنین کاریزمای شخصیتی و محبوب بودنش کمتر مود نقد قرار می‌گیرد.

از نکات منفی گزارش دیشب‌ش هم می‌توان به صحنه گل بارسلونا اشاره کرد، وقتی زلاتان ابراهیمویچ به اندازه یک بازو از مدافعین رئال جلوتر بود و گلی مشکوک به آفساید به ثمر رساند، عادل فردوسی‌پور با یک جانبداری خاص و قاطعانه رأی به صحیح بودن گل بارسلونا داد!!! جالب‌تر هم اینکه برای اینکه حرف خودش را دو تا نکند روی صحنه‌هایی که تلویزیون اسپانیا چندین بار برای نشان دادن مشکوک بودن گل زوم کرده بود هیچ واکنشی هم نشان نمی‌داد!!!

این رفتار عادل یکم برایم عجیب بود، البته فکر می‌کنم این هم بر می‌گردد به اعتقاد گزارشگرهای ایرانی که به استناد گفته‌های خودشان متفق‌القول معتقدند چون در ایران نمی‌توانند مانند همتایان خارجی‌شان علاقه‌شان به تیم‌های داخلی را بیان کنند لذا مطرح کردن علاقه‌شان را در مورد تیم‌های خارجی برای خودشان مجاز می‌دانند. به نظرم این موضوع بر می‌گردد به اینکه گزارشگر چقدر در کارش حرفه‌ای باشد! و چون این ضعف در گزارشگرهای ایرانی هست و البته فرهنگ عمومی جامعه ایرانی ظرفیت پذیرش این علاقه گزارشگر را ندارد و همین موضوع را به همه چی تعمیم می‌دهد، لذا به هر دو طرف می‌شود در این مورد بخصوص حق داد، اما این بهانه‌ای نمی‌شود که چون این حساسیت در رقابت‌های خارجی بر روی کار گزارشگران نیست در طول گزارش بازی بیننده را به بازی بگیرند و بواسطه میکرفونی که در اختیارشان هست جولان بدهند.

در ادامه گیر دادن به عادل هم اینکه، از حق نگذریم دیشب هم گزارش خوبی داشت (مخصوصاً تأکیدش بر روی نتایج ال‌کلاسیکو و کنایه به دربی ایران که همیشه مشخص است به تساوی کشیده می‌شود)، اما همین یکجانبه گزارش کردنش چندان خوشایند نبود. در طول بازی به‌به و چه‌چه از بازی بارسلونایی که بهترین فوتبال در سطح دنیا را بازی می‌کند در حالیکه در این ال‌کلاسیکو به جز اندک دقایقی نتوانست هارمونی بازی‌اش را بدست بیاورد آن هم بدلیل بازی خوب رئال‌مادرید که از چشم عادل‌خان پنهان ماند (!!!). مقایسه بازی چند شب پیش اینترمیلان و بارسلونا که منتج به شکست اینترمیلان صدرنشین بلامنازع کالچیو و تیم آقای خاص (خوزه مورینیو) در بازی که نه مسی و نه زلاتان حضور داشتند شد. نمایش ضعیف اینتر مورینیو که همیشه به داشتن تیم‌های قدرتمند با ساختار دفاعی قوی شهره هست می‌تواند مقیاس خوبی برای بازی تحسین‌برانگیز رئال مادرید و باخت ناعادلانه‌اش به بارسلونا باشد (اصلاً تابلو نبود که من طرفدار کدام تیم هستم!).

از همه اینها گذشته چون عادل را دوست دارم و به کارش معتقدم و اینکه دوست ندارم این سرمایه ملی‌مان بخاطر نبود حریف تمرینی به بیراهه برود نقدش کردم، وگرنه مثل نظرسنجی‌های برنامه 90‌اش با درصدی بالا آرای مثبت را به گزارشش می‌دهم.

Read Full Post »

حماسه‌سازان ملبورن

بدون شک این معجزه مختص فوتبال هست. 8 آذر ماه  سال 1376 و صعود معجزه‌آسای فوتبال ایران به جام‌جهانی 1998 فرانسه با گل تاریخی خداداد عزیزی… روزی که همه یک ملت خندید.

چه زود می‌گذرد روزهای خوش روزگار…

Read Full Post »

کارتون لوک خوش‌شانس را که یادتان هست؟ و 4 برادر شروری که معروف به برادران دالتون‌ها بودند؟ هر کجا بانکی زده می‌شد و یا سرقتی بود یک پای ماجرایش به دالتون‌های ناقلا ختم می‌شد. بقیه ماجرا را هم که خودتان حفظ هستید، لوک خوش‌شانس، ژاللی (اسب وفادار و باهوش لوک) به همراه بوش‌وگ (سگ پخمه و ولگردی که همیشه یالغوز لوک و ژاللی بود) وارد معرکه می‌شدند و…

یکوقت فکر نکنید که می‌خواهم به موضوع کارتون لوک خوش‌شانس و… بپردازم، نه! فقط خواستم یکم در حال و هوای داستان و خصوصاً نقش برادران دالتون را یادآوری کنم که شرارت‌ها و تبهکاری‌های دوست داشتنی‌شان در همان قالب کارتونی بودن‌شان جالب بود. نه کسی را آزار می‌دادند و نه به قتل می‌رساندند، فقط یکم تیر در می‌کردند و چند تا کیسه طلا می‌دزدیدند و آخر کار هم در زندان آب خنک می‌خوردند. اما مهمترین نکته این بود که فقط همان رل قهرمان منفی را بازی می‌کردند نه کار خوب می‌کردند و نه به کسی هم درس اخلاق می دادند، یعنی در شرور بودن‌شان صادق بودند!… حالا تا اینجا را داشته باشید تا اصل ماجرا را بگویم.

فکر کنم برای چندمین بار هست که این مثل را اینجا می‌نویسم (از آن مثل‌های فرهنگ  محاوره‌ای که بین جوان‌ترها زیاد گفته می‌شود) که می‌گوید: تو شهری که قانون نباشه/ قورباغه هفت‌تیر می‌کشه (یکجورایی همان مَثل نغز در  زبان فارسی را یادآوری می‌کند که می‌گوید: وقتی آب سر بالا می‌رود قورباغه ابوعطا می‌خواند).

ماجرا از این قرار هست که دیروز پسرخاله‌جان (البته یکم نسبش دورتر هست اما معروف به همان پسرخاله هست) از طرف‌های سرزمین مادری (به مفهوم سرزمین محل تولد پدر و مادر نه آن مام میهن خودمان!) آذربایجان آمده بود منزل که یکم در ارتباط با برنامه کاری گپ و گفتگو کنیم. در حین صحبت کردن یک گریزی هم زد به فامیل و دوست و آشنایی که بواسطه دوری چندان ارتباطی با آنها نداریم و همین سر زدن‌های گاه و بی‌گاه دوستی یا فامیلی باعث می‌شود تا از اوضاع و احوال آنطرف با خبر شویم و… بگذریم… پسرخاله‌جان از یکی از (بهتر است بگویم همولایاتی سابق پدر و مادر، چون نه سببی و نه نسبی ارتباطی با هم نداریم) همولایتی‌های پدر و مادر می‌گفت که موضوع برایم جالب شد.

این آقا از زمان جوانی آدم شر و شوری در ولایتش بود تا اینکه بعد از یک دوره زندان رفتن به تهران و بعدتر به کرج کوچ می‌کند و یکم زندگی شرورانه و لاابالی‌گری را کنار می‌گذارد و سرش می‌رود توی لاک زندگی‌کردن، اما چهار تا پسر داشت که یکی بعد از دیگری جا پای پدرشان گذاشتند و در شرارت و انواع و اقسام جرائم در منطقه و شهرشان شهره می‌شوند. دورا دور هم از این خانواده چیزهایی شنیده بودم، حتی یکبار پسر سومی را خیلی اتفاقی دیدم؛ و همه آنچه در موردش گفته می‌شد حقیقت داشت. از آن دست آدم‌هایی که شرارت در خون‌شان هست. خلاصه این که این برادرها چه بودند و چه کردند به خودشان مربوط هست و کارنامه افتخار آمیزی هم نداشتند که به‌شان بپردازم، اما تغییرات جدید زندگی‌شان برایم جالب بود که وادارم کرد در موردشان بنویسم. طبق گفته‌ها و البته مستندات پسرخاله‌جان چند وقتی هست که این  4برادر که معروف به  دالتون‌ها در شهرشان هستند یکباره کلی حول‌حالنا شده‌اند. دو تا از برادرهای معتاد (سابق، الان‌شان را نمی‌دانم) در طرف‌های کرج یک کلینیک یا نمی‌دانم کمپی برای ترک اعتیاد زده‌اند (با شنیدن خبر چند دققیه‌ای فکم آویزان ماند… آاااا)، یکی‌شان هم که در سد کرج غرق شده بود، مانده یکی دیگرشان که این یکی هم رفته در کار مداحی و این حرف‌ها، ریش می‌گذارد و بالای منبر برای مردم از فرهنگ شهادت و … سخترانی می‌کند (با شنیدن این یکی چند لحظه رسماً رفتم تو کما)، ظاهراً یکمم در این جریانات بعد انتخابات برای رژیم شیرین‌کاری هم کرده و باتوم به دست بقیه دروس تئوری‌اش را عملی به ملت درس می‌داده!

حالا خودتان ببینید که چه اوضاعی شده توی این مملکت که یک آدم‌هایی از این دست که حداقل خودم خوب می‌شناسم‌شان قاچاقچی، ساقی، دزد، باج‌بگیر و… یکدفعه از فراری بودن در خیابان‌ها و زندان، می‌شوند آدم حسابی مثلاً!!!

خوب که وقایع را مرور می‌کنید می‌بینید که اجرای این طرح امنیت اجتماعی و گرفتن اراذل و اوباش قبل از انتخابات همچین بی‌حکمت هم نبوده… معلوم نیست از این قماش چه تعداد تطمیع شده و خودفروخته در حال نفوذ بین توده مردم هستند. وای به حال ما که همچین آدم‌هایی برای عوام بالای منبر بروند و از اخلاق سخن بگویند. باز هم درود به شرف دالتون‌ها، خلاف می کردند و حبس‌اش را می‌کشیدند، این قماش آدم‌ها که روی خوارج را هم سفید کردند.

Read Full Post »

پرسپولیس - سپاهان (دور رفت لیگ برتر سال 1388)

آدم تو هوای سرد و زیر بارش شدید برف در شهر حریف مقابل تیم تا بن‌دندان مسلح (بقول گویندهای خبر ایران) بازی بکنه، یک گل بخوره، یک یار کمتر هم داشته باشد، اما انقدر جنم داشه باشد که گل تساوی را بزند هیچ، دو تا پنالتی را هم خودش خراب کند تا با دست خودش و نه برتری رقیبش، بازی را واگذار کند.

پرسپولیس بقول بعضی‌ها اِل‌کلاسیکوی وطنی را باخت!!!، اما یک بازی جانانه مقابل تیم پرمهره و آماده لیگ امسال برگزار کرد تا به رغم باختی که حقش هم نبود اما حالا یک مدعی جدی برای قهرمانی باشد.

پی‌نوشت: برای دیدن گالری عکس‌های بازی امروز اینجا کلیک کنید.

Read Full Post »

چند وقت پیش در گوشه و کنار وبلاگستان بحثی بین اصحاب قلم و خودکار و روان‌نویس و… راه افتاده بود و البته نمی دانم که الان هم جاری و ساری هست یا نه. که ای دل غافل چرا نشسته‌اید که اگر ما «مثلاً» را «مثلن» ننویسیم نیمی از عمر خودمان و ادبیات نوشتاری و خط‌مان بر باد رفته است! از این گیرهایی دوره‌ای فرهیختگان‌مان  که باعث می‌شود هرازچندگاهی نمي‌دانم از روی دل‌سوزی یا چیز سوزی وسط این هاگیر واگیر روزگار و مملکت‌مان که برای نفس کشیدن‌مان هم بند و تبصره  قائل می‌شوند، به جان همدیگر بیفتند و این وسط کلی هم به دیگران گیر بدهند.

یکی نیست بگوید حال دارید بابا… از خودمان کم داریم که حالا باید نعش‌کش جنازه شما هم بشویم. اگر مدعی سواد بالای‌تان هستید که دیگر احتیاج به قمپز در کردن و ادا و اطوار در آوردن نیست، بنشینید مثل بچه آدم یک مرجع درست و درمان برای خط فارسی بنویسید که با استانداردها و نیازمندی‌های خط و زبان فارسی امروزمان جور دربیاید؛ که اگر خوب باشد مسلماً چه فرهنگستان زبان فارسی تأیید بکند یا نکند، خیلی زود مورد توجه و استفاده عموم قرار می‌گیرد وگرنه می‌رود در آرشیو روزگار خاک می‌خورد. البته یکوقت  از نوشته‌ام تعبیر ناصواب نکنید که موافق گفتن رأی و نظر دیگران نیستم که همه درد این روزهای خودمان همین نادیده انگاشتن رأی و نظر خودمان هست. بلکه می‌گویم تا موقعی که حرف‌تان در همین حد پیشنهاد و نظر هست خوب هست اما اگر بخاطر اعتقادتان به درست بودن بی‌چون و چرای سخن‌تان و اینکه دیگران باید فقط از روی دست ما مشق کنند، دیگر طاقت نمی‌آورم. مثال هم نمی زنم تا دل نازک اصحاب قلم‌مان نشکند.

این گیرهای که در خط و زبان فارسی هست قدمتی به درازای تاریخ دارد که خیلی‌ها در رفع نقیصه‌هایش تلاش کرده‌اند بی‌هیچ ادعایی و دیگرانی هم که با هزار های و هوی ره به ناکجا آباد برده‌اند.

حالا چی شد که رگ غیرت‌مان بابت این خط و نوشتن‌مان بالا زد! همه‌اش تقصیر این پست قبلی و نوشتن «پر تمطراق» پدرسوخته هست که شک به درست یا غلط نوشتنش باعث شد تا بروم تو فاز خط و زبان و ادب فارسی و یکم گیر بدهم به این اصحاب قلمی.

یک چیزی که نمی‌دانم از کی اما در نوشتار خیلی از بلاگرهایی که چند سالی هست نوشته‌هایشان را دنبال می‌کنم دیده می‌شود تغییر رویه‌شان در نوشتن برخی از کلمات هست که ظاهراً نوع نوشتنش وام گرفته از زبان و خط اجنبی‌ها هست مثل خود همین «ظاهراً» که «ظاهرن» می‌نویسندش یا خیلی از کلمات دیگر از قبیل: اکثراً، اقلاً، اصولاً و…. که به سبک جدید اکثرن، اقلن، اصولن و… نوشته می‌شود. به درست و غلط کارشان کاری ندارم و اینکه اصحاب قلم و یا قلمی چه می‌گویند اما خودم که زیاد حال نمی‌کنم و ترجیحم بیشتر بر این هست که به سبک و سیاق گذشته بنویسم و تا زمانی که یک مرجع درست و مورد قبول با دلایل مورد تأیید آدم‌های صلاحیت‌دار در این زمینه الگویی برای این نوع نوشتن ارائه نکنند، ترجیحم بر این هست همان سبک گذشته را دنبال کنم تا بواسطه اینکه مثلاً این تنوین از صحرای سوزان عربستان وام گرفته شده است و نباید نوشتش، خودم را بازی بدهم.

بعضی وقت‌ها که عملاً هنگام نوشتن با تناقض و شک در نوشتن شکل درست کلمات مواجه می‌شوم، سعی‌ام بر این هست که به عرف رایج نوشتاری یک کلمه رجوع کنم و اگر اشتباه سهوی در نوشتن کلمات داشته باشم بنظرم آنقدر مهم نیست که خودم را بخاطرش سرزنش کنم یا در قبال درست یا غلط بودنش موضع‌گیری کنم.

حالا با همه این تفاسیر به نظر شما شکل نوشتن کدام‌شان درست هست؟

پرطمطراق

پر تمطراق

یا پر طمتراق…

Read Full Post »

Older Posts »