Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for سپتامبر 2009

پیش‌نویس: این ادبیات غنی ایرانی لامصب بد چیزی هست. وقتی می‌خواهی شروع کنی یک مثنوی معنوی واسه‌ی مخاطبت بنویسی یا تعریف کنی، خیلی راحت با یک مَثل یا یک عبارت معروف ادبی قال قضیه رو می‌کنی و خیال خودت، مستمع یا خواننده وبلاگت را راحت می‌کنی.

اصل مطلب: این روزهای بدلیل جنس کارم و مشغله‌های کاری سر و کارم با خیلی از دوستان و رفقا و گاهی حتی پای اعضای درجه یک تا n ‌ام خانواده هم به وسط کشیده می‌شه تا یک گوشه کار را بگیرند و یکجورایی دست من رو در پیشبرد هر چه بهتر کارم جلو بیاندازند. البته تمام کمک‌های دوستان با رعایت شرایط خوب و عادلانه مالی برای شخص کمک کننده هست و اینطور نیست که توقع داشته باشم از کسی فی‌سبیل‌ا… قدمی برایم بردارد.
اما هر چه بیشتر کانکت (گیر ندهید منظورم همان تماس هست) می‌زنیم با دوست و آشنا بیشتر پی به این مسئله می‌برم که در روزگار فعلی «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من».

نتیجه‌گیری اخلاقی: اگر خواستید کاری رو شروع کنید چه بصورت فردی یا گروهی، اگر همه فاکتورهای لازم را در خود می‌بینید اقدام به انجام کار بکنید. چون انجام دادن کار خصوصاً بصورت گروهی در ایران فعلی یکجورایی جزو محالات محسوب می‌شود.این را هم در مورد خودم بگویم که با توجه به تجربه‌های قبلی از موقعیت‌های مشابه همیشه قبل از شروع هر کاری محوریت کار را بر روی توانائیهای خودم قرار داده‌ام تا اگر وسط راه مشکلی پیش آمد لنگ انجام کار از طرف دیگران نمانم. می‌دانم که این روش خوبی نیست و به درد دوران پارینه سنگی می‌خورد اما واقعیت فعلی جامعه لزوم این کار را برای هر کسی اجتناب ناپذیر می‌کند.
یکم دقیق‌تر به دور و بر خود نگاه کنیم این عدم سازش و همراهی در کارهای گروهی و ضعف مفرط‌‌مان در این زمینه در زندگی ایرانیان با شدت و حدت بسیاری جاریست متأسفانه!!!

پی‌نوشت: اگر پست قبلی‌ام را مطالعه کرده باشید، متوجه می‌شوید که اعتماد داشتن به یکدیگر در انجام یک کار گروهی چه نقشی ایفا می‌کند.

Read Full Post »

هر کدوم از ما در زندگی موارد متعددی برامون پیش اومده که در اون موقعیت باید به کسی اعتماد می‌کردیم و تصمیم‌گیری در این موارد مخصوصاً اگر زمان کمی برای فکر کردن داشته باشیم خیلی سخت می‌شه، حالا اگه این اعتماد کردنه ختم به خیر بشه خیلی خوب هست ولی اگه این اعتماد کردنه منتج به نتیجه‌ای غیر بشه حساب آدم با کرام‌الکاتبین می‌شه و هزار و یک دردسری که واسه آدم پیش می‌یاد.
این یکطرف قضیه هست، حالا ممکن هست برای هر کدوم از ما عکس قضیه هم پیش اومده باشه، یعنی در موقعیتی قرار گرفته باشیم که نیاز باشه اعتماد دیگران رو به خودمون جلب کنیم. بنظرم این یکی از حالت اول هم مشکل‌تر هست چون نیاز به هزار و یک ترفند و ژانگولر بازی هست تا بتونی اندازه سر سوزن این حس اعتماد رو به طرف مقابلت القا کنی (امیدوارم با این توضیحات ذهنتون درگیر جاهای دیگه نشه!!!).
خلاصه که حال روز این روزهای من ارتباط مستقیم پیدا کرده با این قضیه اعتماد سازی… که چه سخت می‌شه این روزها اعتماد کسی رو به موضوعی جلب کرد مخصوصاً وقتی پای پول خرج کردن هم در میون باشه.
از بس که دروغ‌های بزرگ بزرگ مثل آب خوردن تو این مملکت هر روز از زبون مثلاً آدم حسابی‌های مملکت حواله خلق‌ا… شده، آدم راست هم حرف بزنه کسی گوشش بدهکار نیست و آدم رو یکورکی نگاه می‌کنند.
خلاصه این اعتمادِ گوهر نایابی شده که این روزها کمتر جایی می‌شه اون رو پیدا کرد. چه خوب هست که این گوهر زندگی رو براحتی از دست ندیم. مسلماً درایت در امور، مشورت با اهل فن و صاحب تجربه می‌تونه کمک خوبی باشه برای آدم تا انتخاب بهتری در زندگی داشته باشه و راحت‌تر اعتماد کنه و این حس خوب اعتماد کردن رو به دیگران با عمل‌مون نشون بدیم.

Read Full Post »

سفر حدوداً یک ماهه من هم به پایان رسید و جای همگی دوستان سبز.

حالا خو‌نه‌ام جایی که مثل هیچ جای دیگه نیست…

پاییز هم از راه رسیده، حالا عاشق‌تر از همیشه‌ام… شما چطور؟

Read Full Post »