پیشنویس: این ادبیات غنی ایرانی لامصب بد چیزی هست. وقتی میخواهی شروع کنی یک مثنوی معنوی واسهی مخاطبت بنویسی یا تعریف کنی، خیلی راحت با یک مَثل یا یک عبارت معروف ادبی قال قضیه رو میکنی و خیال خودت، مستمع یا خواننده وبلاگت را راحت میکنی.
اصل مطلب: این روزهای بدلیل جنس کارم و مشغلههای کاری سر و کارم با خیلی از دوستان و رفقا و گاهی حتی پای اعضای درجه یک تا n ام خانواده هم به وسط کشیده میشه تا یک گوشه کار را بگیرند و یکجورایی دست من رو در پیشبرد هر چه بهتر کارم جلو بیاندازند. البته تمام کمکهای دوستان با رعایت شرایط خوب و عادلانه مالی برای شخص کمک کننده هست و اینطور نیست که توقع داشته باشم از کسی فیسبیلا… قدمی برایم بردارد.
اما هر چه بیشتر کانکت (گیر ندهید منظورم همان تماس هست) میزنیم با دوست و آشنا بیشتر پی به این مسئله میبرم که در روزگار فعلی «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من».
نتیجهگیری اخلاقی: اگر خواستید کاری رو شروع کنید چه بصورت فردی یا گروهی، اگر همه فاکتورهای لازم را در خود میبینید اقدام به انجام کار بکنید. چون انجام دادن کار خصوصاً بصورت گروهی در ایران فعلی یکجورایی جزو محالات محسوب میشود.این را هم در مورد خودم بگویم که با توجه به تجربههای قبلی از موقعیتهای مشابه همیشه قبل از شروع هر کاری محوریت کار را بر روی توانائیهای خودم قرار دادهام تا اگر وسط راه مشکلی پیش آمد لنگ انجام کار از طرف دیگران نمانم. میدانم که این روش خوبی نیست و به درد دوران پارینه سنگی میخورد اما واقعیت فعلی جامعه لزوم این کار را برای هر کسی اجتناب ناپذیر میکند.
یکم دقیقتر به دور و بر خود نگاه کنیم این عدم سازش و همراهی در کارهای گروهی و ضعف مفرطمان در این زمینه در زندگی ایرانیان با شدت و حدت بسیاری جاریست متأسفانه!!!
پینوشت: اگر پست قبلیام را مطالعه کرده باشید، متوجه میشوید که اعتماد داشتن به یکدیگر در انجام یک کار گروهی چه نقشی ایفا میکند.