بیا تا به شادی دهیم و خوریم
چو گاه گذشتن بود بگذریم
چه بندی دل اندر سرای سپنج
چه نازی به گنج و چه نالی ز رنج
(فردوسی)
تو این روزهای پر التهاب جامعه ایرانی که گرمای هوا و خصوصاً آلودگی هوا در شهرهای بزرگ دست به دست هم داده تا میزان کلافگیمون بیشتر از روزهای دیگه باشه، این وظیفه خودمون هست که با وجود تمام مشکلات تسلیم این فضای ملالآور نشیم و از هر بهونهی کوچکی هم که شده برای تزریق روحیه نشاط و امید، و دادن انرژی به همدیگه کمک کنیم…
حالا که قطرههای بارون تو چله تابستونی بیهیچ منتی مهمون کوچه و خیابونهای شهر و روستاهای ایران شده پس قدر بدونیم و از همین، بهونهها برای زندگی کردن استفاده کنیم…
ما حالا حالاها باید درس زندگی کردن به هم بدیم، درس امید، چیزهایی که تو هیچ کتابی نوشته نشده اما تو قلب هر کدوم از ما حک شده…
همیشه بهونهای برای زندگی هست کافیه خوب به دور و برمون نگاه کنیم.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟